شنبه ۳۱ شهريور
|
|
یک تکه ابری خیس و بی یارم
در آسمانی صاف می بارم
|
|
|
|
|
از فروغ عشق در میخانه ها ادراک سوخت ..
|
|
|
|
|
چه کردی با دلم سوی تو بال و پر نمیگیرد
سراغت را ز باد صبح هم دیگر نمیگیرد
|
|
|
|
|
دل مجنون
بی روی تو ای گل
که ندارم که صفایی
بی لطف تو ای عشق
که ندارم که وفایی
|
|
|
|
|
پريشان
مثل حباب
که بر تن نازک برگ مي غلتد
|
|
|
|
|
کاروانسالار عشقم ارمغان آورده ام
آسمانی ناله و آه و فغان آورده ام
|
|
|
|
|
بدل گفتم شبی روی تو بینم
به روی شانه گیسوی تو بینم
|
|
|
|
|
نمی دانی که در پشت ِ نگاه ِ سرد و خاموشم
|
|
|
|
|
تقدیم به مدافعین حرم و شهدای مدافع حرم و مدافع دین حق امام حسین(ع)
|
|
|
|
|
از برگ برگ پائیز این شعر می تراود
وز لحظه لحظه عمر ما را چو با خبر کن
|
|
|
|
|
گم شد صليب دار من
در ازدحام مرگ
مصلوب ناشده
مسعودشان شدم
سلمان ناى نى
در ناى بى كسى ....
|
|
|
|
|
کیست میکوبد چنین بر در....
|
|
|
|
|
دی شب به سکوت شاهد شب بودم
در عین ترانه دست برلب بودم
|
|
|
|
|
گفتم غمت حسابی آزرده کرد جانم
گفتا اجل نداده یک لحظه ای امانم
|
|
|
|
|
آمدآن سرونهانم وه،چه حالی داشتم.
|
|
|
|
|
زندگی در برزخ تردید هایت مشکل است
رحم کن بر شاعر دیوانه خواهش می کنم
|
|
|
|
|
فریاد حق خواهان بلند است کر نباشید
|
|
|
|
|
انداخت دل را در قعر قهر، امّا
گمان نمیبُرد غرقه شود
عشق آتشین، در آن !!!
|
|
|
|
|
(1)
در نقطه ای مبهم
انتظارم پرچم شد
سرود رهایی میخواند
کودکیم...
(2)
خیام رباعی
|
|
|
|
|
در کار زمانه هر که دیوانه تر است
|
|
|
|
|
تقدیمی به مدافعین حرم حضرت زینب
|
|
|
|
|
و اشک سیاه نی خوشنویسان با فرهنگ کهن و
چه خبره هستند و چه اصالتی دارند در نوشتن
( استعانت به غی
|
|
|
|
|
شسته ام تنها
در شلوغی کافه بی کسی ..
من و یاد تو
به دور یک میز
و عشقی که پک پک دود میشود در هوا.
|
|
|
|
|
تصورات قالبی
امروز آن روانشناس کچل
تمامی افکارم را به هم زد
چیزی نیست
تنها این پاهای لعنتی
با
|
|
|
|
|
تو رفتی ویک ماه شده در هیجانم
پر گریه شد از دوریت اطراف دکانم
اصلن به اطاق غزلم شعله گل نیست
از د
|
|
|
|
|
تا به کی مدرک گرفتن این چنین ای رنجبر
سوختن در دام درس و این کتاب ای رنجبر
|
|
|
|
|
قبیله_انگور_بت_سنگ_کفن_حسرت_تاریخ
|
|
|
|
|
ریشه های افکارم پرسه می زنند در
حوالی های تو
|
|
|
|
|
لبت طعم عسل های کنارن
دلت چون ساحلی پاک و خوارن
|
|
|
|
|
بهار من
بیا و شکوفه هایت را
دوباره برایم
صورتی گریه کن ...
بیا و شیطنت شب بوها را
دوباره
|
|
|
|
|
نیمه شب آمده اینجا گلکم
خواب، چشمان مرا می بوسد
پاکتی دود شد از رفتن تو
خس خس سینه ی پرسوزش من
ع
|
|
|
|
|
نیستی و حال من
شبیه حال یعقوب و زلیخا
در پی یوسف گمگشده
|
|
|
|
|
دشمنانمگفتهانددیگرمرابردیزیاد
درشبتاریکتوشمعی کهمیسوزدمنم
|
|
|
|
|
دوستم داشتی اما حس دوست داشتن را از من ربودی اصرارکردی وشعله نفرتم راروشن نمودی
|
|
|
|
|
چو ایران نباشد ، تن من مباد .....
|
|
|
|
|
بیدار شو از خواب که چیزی به سحر نیست
|
|
|
|
|
ز سر گناهان خود گذشته و عیب دگران میجوییم
نادانیم خود امـا ز افکار کـج دگـران میگوییم ...
|
|
|
|
|
امروز من احساس یک دردم
لعنت به این احساس بازیگوش
|
|
|
|
|
این عشق
نیاز به دکمه های طولانی
ندارد
|
|
|
|
|
قلبهای مادرانِ سرزمین های مقدس
در خاطره ی ابر تنها
در کوچه ی پروانه ها
فرشتگان زمین
زیر
|
|
|
|
|
در اوج پائیزم کنون
حال مرا تفسیر نیست
خاموش خاموشم کنون
خواب مرا تعبیر نیست
اندوه بی پایان ا
|
|
|
|
|
می فروشم من دلم به یک نگات
|
|
|
|
|
كيستم من
كيستم؟!
هبوطى ازبهشت
بر روى زمين
فرشته اى گم شده
در كهكشان ها
كيستم من؟!
نسيمى خنك
|
|
|
|
|
من از اندوهِ شبِ دور شدن بیزارم
پا به پایِ دلِ هر ابر اگر دور شوی، می بارم
|
|
|
|
|
بادو واژه اختیار واراده بیگانه ام معنای جبر رامن اما خوب میفهمم
|
|
|
|
|
بدل مارا غمی اینک عجب بسیار میآید
خبر از رحلت سجاد(ع) ماتم دار میآید
|
|
|
|
|
بعد تو من دیوار کم دارم ...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
آمدی با یک نگاهت باز هم
هر چه را شب رشته بودم پنبه شد
|
|
|
|
|
گر مکه همین است که رویم سوی خداوند
ما ذره ای از خاک خداوند نخواهیم
|
|
|
|
|
درد می اندازد طپش های قلبم را
آزارهای همسفرم در راه عشق ..
با مدادی سپید در دست
رنگ میزند
|
|
|
|
|
تحفه ی بخت
گفتنم صبر کن گفتم صبر بیش
من نمودم بیش از حد بیش؛ پیش
صبر کردم لاله ها رنگین شوند
صب
|
|
|
|
|
آيه آوردن براي خاتم ار اعجاز هست
بوسه بر آن لعل چون عناب هم اعجاز هست
سرخي لبهاش را چشمم به چشم
|
|
|
|
|
عُمـریست کـه بَردیـدنِ او، چشــم به راهَم.......
|
|
|
|
|
در من
زنی هر روز فراموش می کند
تکه آخر پازلش
قطعه ی کدامین شعر مرده است
|
|
|
|
|
فرقی ست میان ایستگاه شب و تو...
|
|
|
|
|
مادر بلا گردون تو ، ای نورچشمانم علی
|
|
|
|
|
من از تریاک چشمان تو واز بنگ بیزارم
واز اشک سیاه و این نگاه سنگ بیزارم
مرا مجبور رفتن کرده ای
|
|
|
|
|
ای روزگار، تا به کجا می کشانیم؟
|
|
|
|
|
اسارت و شهادت حضرت رقیه (س)
|
|
|
|
|
بر گلشنِ زیبــــا ننهم پــــای که بی تو
ازمنظرِحامیچوبیابانوسراباست
|
|
|
|
|
غزل یعنی دو دستت شاعر مهر
من و مرداد بی تاب و شب و راز
غزل یعنی بهارعاشقانه
تو مضرابی و من،دلواژه
|
|
|
|
|
باد، می چرخد و افسوس کنان
می نشیند همه جا چرخ زنان...
|
|
|
|
|
حال زندگی ام حال نمیدهد گویااین زمان حال سردرگمی است
|
|
|
مجموع ۱۲۶۷۶۶ پست فعال در ۱۵۸۵ صفحه |