سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    اشعار دفتر شعرِ خمیازه های شبانه شاعر مسعود احمدی

    مسعود احمدی

    دیگر هیچ قیصری بر مُردن گوزن‌ها نخواهد گریست...! " برای مسعود کیمیایی "
    ۹۵۲ بازدید     ۲۲ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    با ترس های ما، زندگی نکنید !
    ۲۵۹ بازدید     ۱۱ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    من جیغ درخت هایی هستم که امسال ، ویلا شدند ... من قرار بود طیاره ای باشم که هیچگاه از پاریس
    ۵۵۳ بازدید     ۲۶ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    بهار که می آید دلم به مساحت تمام باغهای گیلاس می گیرد ... وحشت تمام شدن ، گلوی بغض هایم را می ف
    ۸۱۳ بازدید     ۳۹ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    بغض کرده ام از اندوه پنجره هایی که دوشیزگانِ ایستاده بر قاب هایشان را از دست داده اند ...
    ۷۱۷ بازدید     ۱۳ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    گریم های عجوج بر صورتک های زنانه ی این شهر زخمی زار می زنند... روسری های شفاف بر کلّه کدو
    ۵۷۳ بازدید     ۲۴ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    بهار من بیا و شکوفه هایت را دوباره برایم صورتی گریه کن ... بیا و شیطنت شب بوها را دوباره
    ۴۶۰ بازدید     ۱۲ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    تمام خرگوشها را خواهند خورد گوسفندانی که چوپان شان با لوله ی تفنگ نی می زند ... !
    ۷۵۱ بازدید     ۱۰ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    دوباره آغاز می شود جنگ با شلیک هوایی ... سربازان از ذوق آتش بس کبوتر صلح را در آسمان ندیده
    ۵۴۶ بازدید     ۸ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    عروسک رویاهایش را صورتی نقاشی کرده بود دخترک پناهجو ... برادرش با مداد تفنگی سیاه
    ۳۴۷ بازدید     ۶ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    انگار که هنوز خرمشهر را خدا آزاد نکرده است... انگار که دزفول هنوز سه وعده در روز موشک می خ
    ۶۲۴ بازدید     ۷ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    قلم و کاغذ می دهند به کودکان جنگ تا کوه و دشت را نقاشی کنند ... ناگاه ... تمام د
    ۹۲۹ بازدید     ۱۳ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    نیمه شب دلتنگی هایم را آهسته می گریم... می ترسم سحر _ دخترم _ بیدار شود ...! پ
    ۴۲۵ بازدید     ۱۴ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    پشتِ میله ی هذیان های راه راه هر شب شاعری را دار می زنند تا جهان رام شود ... امشب ن
    ۳۸۸ بازدید     ۱۹ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    لعنت بر تو ! می خواهم برای همیشه فراموشت کنم عکس هایت را می سوزانم... وضو می گیرم تا از
    ۴۰۸ بازدید     ۱۴ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    اسمم را فراموش کرده ام ...! آمده ام بپرسم آنگاه که دوستم داشتی چه صدا می زدی مرا
    ۵۰۶ بازدید     ۲۰ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    هر شب یک ستاره در آسمان می میرد و یک واژه در من و یک قرار ، در دفتر خاطرات تو ...!
    ۳۸۹ بازدید     ۱۲ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    فردا شعر خواهم شد هنگام که « خورشید » سر بر شانه های بلندِ دیوارِ زندان شهر بگذارد و های ه
    ۸۶۱ بازدید     ۱۲ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    یک هفته است که مرده ام همسرم برای اولین بار خندید پارچه ی سیاه خانه را باد برد نانوای مح
    ۶۱۵ بازدید     ۱۱ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    تا خانه ی من راهی نیست بُقچه ات را بردار از دریا که دور شدی در انتهای جنگل راش ها به سوی در
    ۴۲۱ بازدید     ۲۸ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    آخرین خاطره ی بوسه هایت را سالهاست از حافظه ی لب هایم پاک کرده ام ... اما گردوهای
    ۱۳۴۰ بازدید     ۱۷ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    تو شعر می گویی و من داستان ... تو قرمز می پوشی و من زرد .. تو دریا را دوست داری و من جنگل
    ۱۲۸۱ بازدید     ۲۶ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    ممنوع کرده ای که عاشقانه بگویم پس بگذار برایت سیاسی بسرایم: من مصدقِ سرزمینِ قلبِ خاکست
    ۹۱۲ بازدید     ۲۱ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    چقدر آشناست این دست های سفید و کشیده که دارند مرا شستشو می دهند و رژهای صورتی تو را از گردن
    ۴۸۶ بازدید     ۱۴ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    من : درختی فرسوده ام که زیر سنگینی هزاران کلاغ فربه قوز کرده است...! مزرعه ای از آفتاب گردا
    ۶۳۶ بازدید     ۱۸ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    آنوقتها که هنوز به دنیا _ ی شما _ نیامده بودم پا به پای پدر ستاره می کاشتم و زمین ها را هر ش
    ۵۳۹ بازدید     ۲۱ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    میان این همه آژیر و بوق تمام دلواپسی ام اینست که گفته باشی دوستت دارم و من نشنیده باشم...!
    ۵۴۰ بازدید     ۱۱ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    آن زن با چشم هایش حرف می زند آن مرد با شعر هایش آن سرباز با تفنگ اش ... . . . اینجا کسی
    ۵۸۱ بازدید     ۲۱ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    شاعری که پدرش قصاب بود غروب یک روز تمام شعرهایش را به سیخ کشید و روی آتش کارتن های خالی
    ۳۷۰ بازدید     ۱۹ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    برایت نامه ی عاشقانه می نویسم : اندازه ی رودخانه ای بزرگ که بوسه های کوه را به دریا می رساند
    ۴۴۵ بازدید     ۲۴ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    سراپا شعر می شود کولی ترین دختر فالگیر وقتی بو می کشد کف دست هایم را : آقای سیبیل مخملی !
    ۶۱۹ بازدید     ۱۹ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    کاش علاءالدین بودم تا دنیای بی خورشید تان را روشن می کردم خشاب تفنگ هایتان را _ تمام
    ۵۳۹ بازدید     ۲۳ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    روزی که باد روبروی دریایی با چشم های شور روسری را از موهای تو دزدید دل من اقیانوسی شد ک
    ۷۱۴ بازدید     ۷۸ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    بهار در آبادی ما زنی ست پا به ماه...ٔ
    ۸۳۶ بازدید     ۴۳ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    مرا یک روز در فتح مکه و دیگر بار در کوچه پسکوچه های موصل سر بریدند ! من تکرار فریادم در
    ۶۲۱ بازدید     ۴۵ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    یک شب ، تمامِ خشمِ خود را ، جار خواهم زد در نافِ « تهرانسر » ، خودم را ، دار خواهم زد !
    ۱۳۷۳ بازدید     ۵۱ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    شعرهایم عق می زنند و عاشقانه هایم را تمام بالا می آورند هنگام که سربازان مین های ضد نفر را
    ۶۱۳ بازدید     ۶۰ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    کوزه هایتان را جمع کنید ! مردی تنها آن سوی دریاها سکوت کرده است اما هنوز پشت شیار اخم های
    ۷۶۴ بازدید     ۴۵ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    ایستاده ام زیر رنگین کمانی بزرگ که شالیزار را به جنگل پُل زده است تا فریاد برآورم : دوستت
    ۴۶۲ بازدید     ۲۵ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    در کابوس هایم شبی خورشید عاشق ماه شد به خانه باز نگشت غروب ! چادر شب را به آتش کشید ! و
    ۷۱۹ بازدید     ۵۴ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    ماه ، میان یخِ برکه گیر افتاده است...ماهی قرمز زیر شیشه ای ضخیم آرام نجوا می کند : طاقت بیار
    ۴۵۲ بازدید     ۲۹ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    گمانم تب داشت دختر ارباب !
    ۵۱۷ بازدید     ۴۰ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    انتهای شب را دوست دارم ! وقتی جهان را تاریک می کنی !
    ۵۱۹ بازدید     ۶۶ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    زمستان آمد... تا دریابم رسیدن به بهار آنقدرها هم ساده نیست ! تا عود کند دوباره افسردگی هایِ ن
    ۵۷۳ بازدید     ۶۲ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    کمی دورش را خلوت کنید بگذارید نفس تازه کند ! مسیر فا
    ۴۹۹ بازدید     ۳۵ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    هی... سلام دختر خورشید ! اطلسی های پیراهنت را که می بینم دلم انار می خواهد ! عشوه ات را
    ۵۷۷ بازدید     ۸۳ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    فاصله ای کوتاه از ضخامت سیبیل استالین تا انگشتری عقیق ابوبکر بغدادی بیش نمانده ست !
    ۴۴۹ بازدید     ۳۴ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    خواب هایم را سری بزن امشب ! بیا و اوج بگیر تصنیف هایم را در شبی که قورباغه ها در سراشیب آب نیز
    ۴۸۷ بازدید     ۴۲ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    کابوس هایم را سری بزن _ امشب _ با کدخدای دلت ساخته ام ! بلندترین مناره ی عشق به خاطرت دزدیده
    ۵۹۳ بازدید     ۷۹ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    سنگ می زدند مردان، بر سینه ی زنی ، که روزی ، سنگ او را ، بر سینه می زدند !
    ۶۸۹ بازدید     ۱۱۱ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    این روزها در انتهای کوچه ای بن بست شکل خانه ای هستم د
    ۷۴۹ بازدید     ۵۴ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    شیهه می کشید شب شرم آور در گوش های کارتن خوابی که ساعتی قبل شیشه اش را کشیده بود ! مرد
    ۵۳۷ بازدید     ۳۳ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    هفت سنگ سینه ی برکه را سنگ نزن ! پیکر زخمی ماه را نمی بینی مگر ؟!
    ۵۲۶ بازدید     ۸۷ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    در این دهکده ی متروک در حاشیه ی این جنگل بی کتاب کاغذی یافت اگر کنم خواهم سرود از کلاغهای گر
    ۴۳۹ بازدید     ۴۹ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    برخی می گویند ، محرم در کوچه ی بالایی شور و حال بیشتری دارد قیمه اش گوسفندی ست ! برخی شبها ک
    ۴۸۱ بازدید     ۳۹ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    کاش آدم برفی بودم !روزی سرد،میان دست های دختری با چشم های قهوه ای متولد می شدم !
    ۴۱۴ بازدید     ۲۶ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    شبی عاقبت دختر خورشید را خواهم دزدید و به جنگل خواهم گریخت ! من سهم عدالتم را می
    ۶۰۷ بازدید     ۵۰ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    شعرهایم تکه لباس هایی ست چروک آویخته بر چوب لباسی مادر بزرگ !
    ۵۸۵ بازدید     ۶۰ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    هان ای شاعران مکر و غرور ! ای آسیاب های بلغور واژه های تنگ و نمور ! شمایان ذوق آمده از آمدن
    ۸۱۹ بازدید     ۴۴ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    من از پشت کوه آمده ام از انتهای زمین ! جایی که پدر در بهار‌ تنها به عمق اخم های زمین شخم
    ۵۵۸ بازدید     ۲۹ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    خواب دیده ام بانو ! _ خوابی عجیب - خواب دیده ام ، خواب هایت را دزدیده اند ! دلواپسم !
    ۴۲۵ بازدید     ۴۱ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    کروکودیل ها کبک هایشان خروس می خوانَد کنار برکه ای که کفتارها و کفچه مارها در کمین جفت گیری
    ۵۶۹ بازدید     ۳۸ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    ِمرا با خاک انداز ، از خرپُشته ی بهشت به این خرابه انداخته اند !!! بر خط
    ۶۲۸ بازدید     ۴۳ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    چنگ بزن هوا را _ چنگ _ نوشداروی من است قبل از مرگ نسیمی که از لای انگشتان تو عبور کند !
    ۶۶۷ بازدید     ۴۸ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    دهقانم ! پیراهنی پوشیده ام : زرد ! تاریکی هایتان را به آتش خواهم کشید شبی با شعرهای چهارخانه ا
    ۳۵۳۵ بازدید     ۱۰۲ نظر

    ادامه شعر

    مسعود احمدی

    سرگردانم ! چونان بادکنکی مست ،تلو خوران ! زیسته در وحشت داغِ حادثه هایی تیز ! از سرفه های زمین تا
    ۵۶۴ بازدید     ۶۳ نظر

    ادامه شعر

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    1