يکشنبه ۲۷ آبان
زمستان...هویج...و یک عالمه خواب های طلایی ! شعری از مسعود احمدی
از دفتر خمیازه های شبانه نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۴ ۱۸:۲۶ شماره ثبت ۴۳۰۶۱
بازدید : ۵۹۴ | نظرات : ۶۲
|
آخرین اشعار ناب مسعود احمدی
|
زمستان آمد ...
تا دریابم
رسیدن به بهار
آنقدرها هم ساده نیست !
زمستان آمد ...
تا عود کند دوباره
افسردگی هایِ نارون پیر کنج حیاط
از تماشای کلاغهای هیز
که در روز روشن
به ماده گنجشکها
تجاوز می کنند !
زمستان که می آید
دمای شعرهایم زیر صفر می رود
تا نسل جدید آدم برفی ها
فرصتی یابند
دوباره پارلمان را تصرف کنند
و در جواب اعتراض صاحبان تدبیر
هویج های دماغ شان را
حواله کنند !
زمستان آمد...
سربازان جنگ اما
حاضر نشدند
_ یک روز حتی _
با گلوله های برفی
به یکدیگر شلیک کنند !
و کارخانجات لوازم خانگی
ضخامت کارتن هایشان را
امسال نیز افزایش ندادند
تا مبادا
بی خانمان ها
شبی
خواب های طلایی ببینند !
زمستان که می شود
شبیه کلبه ای می شوم
پشت کوهی بلند :
آتش بیاورید لطفا ... آتش !
باید اسپند دود کنم !
دیشب
خوابِ بهمن
دیده ام !
۲۴آذر ۹۴.مسعود احمدی .
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.