شنبه ۱ دی
اشعار دفتر شعرِ Told break شاعر سیده مریم جعفری
|
|
کامن!
محبوب ترینم!
چرا چرا..
|
|
|
|
|
ای کرده سپاه اختران یاری تو
فخرست جهان را به جهانداری تو
م
|
|
|
|
|
The romance of eternal beginning
!dani ! dani !my honey
?can you say !why money
i am with y
|
|
|
|
|
لیست شاعران شاعر سیده مریم جعفری [درباره شاعر]دفتر شعر دال طنز ترجمه ( طواف آرزو )
ترجمه ( طواف آر
|
|
|
|
|
به شادمانی مریم مسیح در شعری است
که حسب و حال وقایع ز عشق بر مهری است
کنون که ازشب میعاد تو
|
|
|
|
|
لیست شاعران شاعر سیده مریم جعفری [درباره شاعر] دفتر شعر منظومه آفتاب ترجمه (امام همام )
ترجمه (اما
|
|
|
|
|
بر صنع طرب افزا ،مستانه غز لخوان شو
محفل آرای وجودم تو نبودی ؟ پس که بود؟
از غزل ،عشرت من، با
|
|
|
|
|
امام همام
امام است او همام است او تمام است
که از مرضی شدن ساطع ز نام است
فروض عاشقان جلباب دارد
|
|
|
|
|
.
شط را اگر مهمان کنم
کارون به دریا می رود
این قصه ی بی بازگشت
از دل معما می رود
شايد تو را ا
|
|
|
|
|
.
ز سوختن ز آینه ،مرا دوباره خواب کن
ز عشق از ستاره ای دوباره آفتاب کن
تو عاشق منی ومن، به شعر
|
|
|
|
|
.
حوض ماهي،كاشي نور،تن زده شيداي شيدا
بي من اي عشق از لبى هرگز مزن پيداي پیدا
داستانم عاشقی شد
|
|
|
|
|
شعری به سرانگشت خیالم همه عشق است
آیی تو به سویم بروی قصه مجالی
|
|
|
|
|
کودکان را! چه بی گناه رفتند
از غمی که جدا جدا رفتند
بیوه هایی ز شعله بر غم، خواب
دست هایی که تا خ
|
|
|
|
|
.
دستهايت جدا ز تن سردند
بي تو امشب كجا نمي گریند؟
.
حرفهایت به زیر لب خاموش
دستهایت جدا جدا
|
|
|
|
|
طبع قندت به آتشی برده
ماه رویت مرا به یک جلدی
تازه از غم گسستني گشتم
شعر تو شد مرا به یک پندی
|
|
|
|
|
ای جان که به مرکب بنشانی شب شعری
بر یاد نشانم شب و شعرت به سپهری
.
کان ماه که در برکه ی من شد ب
|
|
|
|
|
دو تا نارنج از فرط خرابی
گذر کردند بر سیب و گلابی
به لیمو گفت آن نارنج نارس
چرا هی می زنی از دل ب
|
|
|
|
|
عجب شراب آور
.
پیاله ی من و یارم عجب شراب آور
دو قصه می زند از آن ز دل خطاب آور
بگو دلیل من و
|
|
|
|
|
سفيد،ساده برقصد میان ز شطرنجی
گلی چو سرو نمایش دو مکتب از گنجی
بهار طاقت دل را دلیل متقن گفت
گر
|
|
|
|
|
.
رقص من و تو
ماهی و ماه
فاصله دارد
افسانه مزن!
ماه!
مخوان
دل گله دارد...
|
|
|
|
|
دستهایت سرود می گویند
از من و تو چه زود می گویند
تو همان شهی ز قصه ی من
که ز شعرت درود می گویند
|
|
|
|
|
من از مشق تو مدهوشم
که فردا از هزار دستان دلم بی پرده می گیرد
تو آن پروانه ی مستی
که از چشم فر
|
|
|
|
|
با قافیه ای تازه،شعری بسرایی نو
از من بنویسی و دل را بستانی تو
این مرز قوافی نیست،دل را ز تو کاف
|
|
|
|
|
.
به شب نشینی ماه من اگر شدم دعوت
دلم ستاره سرود از رهی ز یک فکرت
غمین اگر نسرودم ز لب جز او را
|
|
|
|
|
من همون ماهی تنگم
که رسید به تو به ماهی
تو همون مخزن رازی
که شدی چشم به راهي
|
|
|
|
|
اگر مرغ اساطیری سبک دل بال بگشايد
خزان از فتنه برخیزد که یار احوال بگشايد
بگو از بودن پروانه در
|
|
|
|
|
تاب زلفش چون ورا مهتاب کرد
از قضا ،قدر زنی نایاب کرد
.............................................
|
|
|
|
|
درختکاری
.
هر کس به احتیاجی
بر پا کند دو کاجی
از رفع خستگی نه
از قلت نتاجي
بر کاردش نهالی
ا
|
|
|
|
|
بر بال موج آبی شدم،از شعر تو ماهی شدم
من ماه را بوییدم و از قصه ای راهی شدم
شیرین تر از لیلا نبو
|
|
|
|
|
دو بیتی 1
.
شب و پروانگان ،شعری سرودند
تو را از نظم من بحری سرودند
.
غزل آمیخت با لبهای شیرین
|
|
|
|
|
ماهی به ماهی...
.
.
ماهی به بال مهتاب آرام آرمیده
بر صخره از نشاطی،دل درس بد ندارد
ّ
من رهنورد
|
|
|
|
|
وصف خرد و عشق ز یک دایره نیست
از وصف دو من ز عشق با دل گره نیست
..................................
|
|
|
|
|
اشک از صریر غم ز عطر یاس پابرجاست
از آیه ی کوثر دلی،دلبسته چون دریاست
.
|
|
|
|
|
دو رکعت عشق در معنی نگنجد
که هر معنی به یک یعنی نگنجد
.
|
|
|
|
|
به شب نشینی ماه من اگر شدم دعوت
دلم ستاره سرود از رهی ز یک فکرت
.
.
خمیده از دو سه شاخه غزل چو
|
|
|
|
|
فکرو مثل بازی آيينه نیست
آینه در وصف خودش دیدنی است
|
|
|
|
|
خیزران،تشنه ی آبی است که دریا نوشد
تشنه، ژرفای وجودی است که تنها نوشد
.
|
|
|
|
|
تقدیر به زیبایی تدبیر نخواهد بودن...
|
|
|
|
|
زمین کربلا ،خون،نینوا،حشری به پا شد
گلاب زلف او در واقعه،نشری به پا شد
الا ای لحظه های مانده بر خو
|
|
|
|
|
درخت دلی ار که آتش بگیرد....
|
|
|
|
|
پروانه به رقصیدن گل مدح و ثنایت دارد...
|
|
|
|
|
برگ نهان از چه فتد بر زمین؟
خواهش تو یا ورق یک یقین؟
|
|
|
|
|
دلیل زخم ابریشم ز تن تا این تنیدن چیست؟
|
|
|
|
|
ابریشم نازک تنان یک پیله دارد
دیواره ی ابریشمی صد میله دارد....
|
|
|
|
|
بیار باده که سمع و نظر بیاراییم
به عشق از دل و دیده هنر بیاراییم
|
|
|
|
|
وز رخ زرد خزان جامه به باران زده ای
موسم آینه از برف به پاکان زده ای
|
|
|