چهارشنبه ۳۰ آبان
اشعار دفتر شعرِ شعر کلاسیک شاعر امیرحسین مختاری
|
|
مانده ام روی پای خود اما
روی پایی که زود می پوسد
روی پایی که هر کجا رفتی
آن زمین را دوبار می بو
|
|
|
|
|
پرنده ای که جلد شد همیشه در قفس است
در آسمان که خودش را رها نمی بیند
که آسمان بدل میله های زندان
|
|
|
|
|
بیست سال است منتظر ماندم
بیست سال است مختلم کردی
بعدِ یک عمر آمدی دیدی
بیست سالی معطلم کردی
ام
|
|
|
|
|
رفتی و شکستم ز درون عاقبتم شد
آوار در آوار در آوار در آوار
امیرحسین مختاری
|
|
|
|
|
منشا دود های تهرانم
از زمانی که نیستی بامن
تو نبودی بگیری از دستم
نخ سیگار و پاکت بهمن
|
|
|
|
|
شاعر شده ام لال نمیرم مردم
در باغ خودم کال نمیرم مردم
امیرحسین_مختاری
|
|
|
|
|
به دستِ پای خودم بند می شوم در بند
که بندِ تو شده شیرین تر از شکر از قند
برای تو همه شب دود می کنم
|
|
|
|
|
با حسرتم در مرگ می میرم
در دفتری صد برگ می میرم
مانند سربازی که دل داده
در برجکی...بی جنگ می میرم
|
|
|
|
|
یک تکه ابری خیس و بی یارم
در آسمانی صاف می بارم
|
|
|