منم شبیه تو ام،امتداد تنهایی
کجای ذهن منی،عشقِ من که هر جایی
شبیه اولِ خلقت،پراز معمایی
درختِ سیبی و عشق است باتو رسوایی
"جهان شب است و تو خورشیدِ عالم آرایی
صباح مُقبلِِ آن کز درشَ تو بازآیی"
به دستِ پای خودم بند می شوم در بند
که بندِ تو شده شیرین تر از شکر از قند
برای تو همه شب دود می کنم اسپند
به عزت و شرفِ ربِّ آسمان سوگند
"بهِ°از تو مادر گِیتی به عمر خِود فرزند
نیاوَردَ که همین بود حدِّ زیبایی"
نگاه کرد،هوایم هوای بندر شد
دلم شبیه درختی به فصلِ آذر شد
نماند و برد دلم را و ظلم گستر شد
وَ سرنوشت،نوشت این چنین مُقدَّر شد
"هرآنکه با تو وصالش دمی میسر شد
میسرش نشود بعد از آن شکیبایی"
هر آن زمان که نگاهم به عکسِ تو افتاد
دوباره مرگ به من تاخت ،خانه ات آباد
که عمر بِعد تو باشد برای من مازاد
به تکه تکه ی دل که شده به هر ابعاد
"دو روز بِاقیِ عمرم فدای جان تو باد
اگر بکاهی و در عمر خود بیفزایی"
دگر کبوتر قِلبم در آسمان تو نیست
کسی به ماه نگفته پلنگ ازآن تو نیست!
طلاییِ زرَ و گندم ز گِیسوانِ تو نیست؟
تمامِ مستیِ مستان ز اِستکان تو نیست؟
"مرا مجالِ سخن بیش در بیان تو نیست
کمال حسن ببندد زبان گویایی"
#امیرحسین_مختاری
":حضرت سعدی