چهارشنبه ۱۳ تير
|
|
چه زود دانستم ...
که یک عمر،
دیر کرده اشتیاقِ من
برای ب
|
|
|
|
|
در نظر دارم دل انگورهارا بشكنم
با عصايي رونق اين كورها را بشكنم
ماه من زيبايي خودرا نمايان مي
|
|
|
|
|
تقدیر این پنجره بود
بی ستاره بماند
ساختمان روبه رو را
|
|
|
|
|
برگ ها را
تکان می داد ،
باد...
و پیراهن پاره ات
که حالا آزادی شکفته اس
|
|
|
|
|
یک روز هم شعر مرا با آه می خوانند
هر بیت بیتش با غمی جا
|
|
|
|
|
بوی کاهگل ...
کجاست خانهء پدری ؟
چکاوکِ گندمزار
|
|
|
|
|
بیا پیاده شویم
از قطاری که دستمان را گرفته و با خود می ب
|
|
|
|
|
و مرا رها نکن میانه ی زمین و زمان
که من رهاترین برگ بی درختم
مثال قایق شکسته ایی که پ
|
|
|
|
|
بيا بنگر به پيشانيم ، پيشانيت
ببين بر روي هر خطش
نشسته نقشي از ميهن؟
|
|
|
|
|
من قانون جدیدی دارم
که خودش
مادر هر قانون جدیدی باشد.....
|
|
|
|
|
غوغای خاموش
کجا دیدم شمارا پیش از این بار
که چشم روزه
|
|
|
|
|
میشود اینک مرا مهمان آغوشت کنی ؟؟
این دل بشکسته را از بند غم راحت کنی ؟
میشود این بغض را ب
|
|
|
|
|
چشم در چشمم نشست
چادر عشقم کشید
لب به روی لب نهاد
طعم عشقم را چشید
ق
|
|
|
|
|
هوالمحبوب
دوست دارم تورا، که چون تو نبود
اززمانی که دی
|
|
|
|
|
دلم می خواهد،
سرم را بر شانه های روزگار بگذارمُ
زار زار، راز دلم را گریه کنم
تا شاید کمی دی
|
|
|
|
|
آه دريا را صدايي
مي كند شادي بفهمي او كجاست
لحظه اي كه طرد كردي قلب جانسوزش
اورا ببخش
|
|
|
|
|
خسته هستم ز ستم های نهانی ، ای وای
|
|
|
|
|
صداي بارون ك مياد،صداي بارون ك مياد
دل منم عاشق ميشه!
صداي قطره هاي آب
روياي اين دنيا م
|
|
|
|
|
ماه
خنجری است
نشسته در سینه ی آسمان
|
|
|
|
|
غم بر دل من سخت شبیخون زده امشب
بر تار زنم بوسه که محزون زده امشب................
|
|
|
|
|
خاطرات مانده در یاد!
گیسوانی پریشان ُ
رها در باد...
|
|
|
|
|
دل من غصه هاتو نقاشی کن
زیر نقاشی یه کم خطاطی کن
بنویس اسم دیگت رازقیه
کار روزو شب تو عاشقی
|
|
|
|
|
شب با درد زائید
درغروبی
که پهن تر از همیشه
دیوار را به آغوش می کشید.
عجیب نیست اگر
|
|
|
|
|
در به دردم!
از باد بپرسید
که بر شانه ی من راه می رود!
و
|
|
|
|
|
دوست دارم
عقل ودل
مهر وجذب
عشق وعاطفه
همه وهمه
واما
طرفیت من
فقط یک کلم
|
|
|
|
|
لحظه لحظه ی اندیشه هایم
چون پاندول ساعت بی تاب درحرکت
شوقم اسیرکرانه ا ی توفانی
ذهنم همچون
|
|
|
|
|
آسوده دلان را غم شوریده سران نیست
این طایفه را غصه ورنج دیگران نیست
باری اگر هست ببندید عز
|
|
|
|
|
شده تو دوری از خدا دلت بشه رنگ هوس
از آرزوهات بسازی دنیایی غم شکل قفس
تموم زندگیت بشه
|
|
|
|
|
((فرياد التماس))
يادت رفيق دل شـد ،در حجم بی قراری
با بوی نرگست شـد ، غم ها ز دل فراری
|
|
|
|
|
قدرتِ خرید، آزمایشِ دوپینگ می دهد.
چار دیواری تنها جای تهران بود که اختیار داشت.
پی نخود سیا
|
|
|
|
|
بسم الله القاصم الجبارین
غزلی درباره اوضاع ناجور این روزهای دنیا...
وای اگر این شیر را
|
|
|
|
|
زيباست اين تلالو رنگين سرنوشت؟
من بارها به خودم گفته ام خورشت
|
|
|
|
|
باور خوب دیدنت لحظه به لحظه گل دهد
گرچه گناه دوردل پیله به پیل
|
|
|
|
|
ای که دلم با دل تو یه رنگ بـود
دنیـا فـقط بـا تـو
|
|
|
|
|
نان که همه مدعي عشق هستند
بر ظلم زمانه ي عجيب چشم بستند
آنان که بر ايشان مراعات کافيست
|
|
|
|
|
نی قامت زیبای من ، از سر برون کن یاد من
یا دست کش از یاد
|
|
|
|
|
بهم بگو چطور شده
ميخواي دلم رو بشكني
من كه گناهي ندارم
چرا كه تهمت ميزني
|
|
|
|
|
دست از سر اعتقاد من بردارید
|
|
|
|
|
گفتند تحمل بنما با دل خون بار
کو حوصله وحالِ دل وصبر وق
|
|
|
|
|
روزگاری آخر
در کنار دل این سنگ سپید
لابلای تب یک بیم و امید
من دلی گم کردم..
|
|
|
|
|
میروم تنگ ست و غمگین این فضا
آه و حسرت سرد کرده خانه را
در تپش های جنون و التماس
میروم تا
|
|
|
|
|
از این کوچه به آن کوچه
وار این سنگر به آن سنگر
|
|
|
|
|
دوری ونگاه خسته ی من
سرد است
چو دست این زمستان
دوری و
دو رود گونه ی من
سرشارتری
|
|
|
|
|
برد یا باخت مهم نیست - چراغ هنوز میسوزد
|
|
|
|
|
به کدام خمیازه
دهانم
از حاجت تصویرت بازماند!
که عکست
با خودت هیچ فرقی ندارد!
آخر به
|
|
|
|
|
خدایا حالم خوب نیست
یک مسکن قوی میخوام . . .
بدون تجویز روزگار هم
مرگ میدهی .
(عِرفا)
|
|
|
|
|
پناهنده شده ام
به کوی خاطرات!
به کوچه ی بن بست ِ
شاپرکه
|
|
|
|
|
یه عمره پا به پات اومد ؛
دل خوش باور و سادَم
نفهمیـــ
|
|
|
|
|
کاش بمیره هرکی هست دور و برش
کـــــــاش بشینه گرد پیری رو سرش
کـــــــــاش به جبران تموم بدی ه
|
|
|
|
|
بـِـه نـُـوم ِ شـِـه جانِ خـِدایِ مـِهرِبـُون
خـِدایِ آمـِلُ و بِهشتِ سبـــزِ مازِرُون
|
|
|
|
|
دود کش خانه دود می کند
از آتشی که هیزمش
کینه و عقده های دیرینه است.
|
|
|
|
|
مرا دریاب که دریایم بدونت همچو مرداب است تمــــــــــام آرزوهــــای قشنگم نقش بر آب است
|
|
|
|
|
نه به قرآن نه به انجیل و نه تورات قسم نه به جان پدر و مادر و اقوام قسم به سبیل تو قس
|
|
|
|
|
بیا بیدار کن من را از این خواب بیا بیرون کشم از عمقِ مرداب
|
|
|
|
|
با عرض ادب خدمت دوستان همراه و همدل دیروز این شعر ناچیزم را پیشکش کردم به کوچکترین نابی هم قبیله
|
|
|
|
|
رفتي ومن پر ملالم بي خيال فكر كن من بي خيالم بي خيال آتشي افتاد اگر در باورم آه اگر شد–شورو
|
|
|
|
|
خاطره ی از قاب نگاه تو شبی در بام شهر خــود بیادت گریه سرکردم گریبان را زهـــــــجرانت به آب
|
|
|
|
|
بسکه این آینه جادوگرو تصویر گرا ست
|
|
|
|
|
نقشِ رستم در آخر شاهنامه،کلیشه ای بود. از وقتی که سبیلهایم چرب شده سلمانی نرفتم. دست به سرم ک
|
|
|
|
|
عمریست که ما چشم به راه خودمانیم در حسرت یک نیم نگاه خودمانیم نفرین شده ایم از لب گیرای خود آخ
|
|
|
|
|
آمده ام باز چه میرانیم اشک نبینی و پشیمانیم ؟! راضیم اکنون به رضای تو من میل تو
|
|
|
|
|
"اینم شعری برای یک حوا"
بهم نگو که می رم می دونی که می میرم تازه دارم از
|
|
|
|
|
چی بگم وقتی که چشمام از هجوم گریه خیسه وقتی که این دل خسته فقط از غم مینویسه
|
|
|
|
|
. آخرین باری که تو را دیدم اولین روز تنهاییم بود... .
|
|
|
|
|
میدونم که میدونی دنیای من پر از غمه باغچه و ایون نداره بهشتشم جهنمه آخه شباش تو آسمو ستاره چشم
|
|
|
مجموع ۱۲۵۱۲۹ پست فعال در ۱۵۶۵ صفحه |