چهارشنبه ۷ آذر
اشعار دفتر شعرِ انتظار شاعر بهروز قاسمی (رها)
|
|
با طوفان برگشتی
زمزمه می کردی ترانه باران را
به تماشایت .......
|
|
|
|
|
آغاز می کنم
بودن را
وقتی
تو در کنار منی
بغض من ....
|
|
|
|
|
پلی ساختم
با چشم هایم
وقتی
در بند تنهایی بود
دست هایت
.........
|
|
|
|
|
چه شیرین است
رویای من
وقتی
قدم می گذاری
در اندیشه ام
هر شب به دیدارم بیا
بهروز قاسمی_ رها
|
|
|
|
|
برای که بگویم
دل تنگی هایم را
اکنون
که رژه می روند
...............
|
|
|
|
|
حس قشنگیست
حضورت در قلبم
ای ماندنی ترین
باور .......
|
|
|
|
|
میان خیمه یک سرباز ششماهه پریشانست
لبش خشک است و شاید، فکر بارش های باران است
صدای گریه اش می آی
|
|
|
|
|
می آیم
پا به پای تو
می رقصم
دست در ......
|
|
|
|
|
هر شب
از پنجره ی شوق
می آیی به حجم اتاقم
.....................
بهروز قاسمی_ رها
|
|
|
|
|
بیدارم هرشب تاسحر،از شوق وصلت یارمن
امشب بیا ای نازنین ، بگشا گره از کار من
اینک که از هجران تو
|
|
|
|
|
تویی حجم تمام عشق و احساس
تویی چون غنچه و عطر گل یاس
تو چون شب بو، تویی بوی سپیده
بوی گندم ک.....
|
|
|
|
|
((بغض شعر))
می گدازم مثل شمعی پای هجران
التماسم را بخوان از چشم گریان
من خموشی می گزینم از فراق
|
|
|
|
|
((به تابستان كه گرما رو نموده))
تو گویی حس ما را هم زدوده
نباشد چون اثر از آتش شعر
............
|
|
|
|
|
رها شدی
در برکه یادم
خزه های فراموشی
........
|
|
|
|
|
می نشینم
در باغی از ناز کلامت
.............
بهروزقاسمی_رها
|
|
|
|
|
هوای شهر نیازم، کمی دلگیر است
نگو ندیدن رویت، به دست تقدیر است
تمام شور جوانی، به راه تو سر شد
|
|
|
|
|
بر شاخسار سروده های تو،
مرغ دلم لانه کرد،
برگ غزل هایت را،
فرش لانه ام کن،
و شکوفه شعرت را ...
|
|
|
|
|
سرانگشت خواستنم
تمنا می کند هر لحظه
لمس لطافت دستانت را
نگاهت ........
|
|
|
|
|
زندگی،
قصیده بلند آرزوهایی است به رنگ آسمان.
زندگی،
تر جیع بند باران است در........
|
|
|
|
|
تِه غَم جِه من، همیشک ناله دارمه
مِثّ اَبرِ باهار، اَسری رِ وارمِه
تِه که بوردی، هِوا سَردا نِ
|
|
|
|
|
حس می کنم هر آدینه
بوی خوش آغاز را
پایان عبور نیست آدینه
.......
|
|
|
|
|
آقا بیا، که بودن ما معتبر شود
یلدای انتظار تو آقا، سحر شود
آقا بیا بیا، به خدا این سفر بس است
...
|
|
|
|
|
چو آمد فاطمه دنيا، شب هر شيعه تابان شد
جهان مملو ز شادی شد،صفای دل دو چندان شد
سـپيده سرزد ودنيا،
|
|
|
|
|
بر سرم امشب هوای کوی توست
در فضای خانه امشب بوی توست
بر مشامم عطر گامت ميرسد
.............
|
|
|
|
|
تِه غَم جِه من، همیشک ناله دارمه
مِثّ اَبرِ باهار، اَسری رِ وارمِه
تِه که بوردی، هِوا سَردا نِخاره
|
|
|
|
|
لبخند زد پیچک تبسم
پیچید دور ساقه چدایی
...
|
|
|
|
|
با تو به خدا می رسم
وقتی از تو می گویم
حس می کنم اوج عرفان را
حس می کنم بوی عشق را
|
|
|
|
|
بره های احساسم
در چمنزار نفرین شده خیال
سر می برند
علف های تازه قد کشیده را
|
|
|
|
|
زینب که در شعر رها هرگز نگنجد
عاشق ترین مخلوق رب و حی داور
|
|
|
|
|
(بوي باران) بوي باران ميـدهد امشب هـواي انتـظار چتر دل را ميگشــايم در سراي انتـظار
|
|
|
|
|
((پرواز))
پرواز می کنم به پشت ابرها.
خورشید را خواهم دید،
گرم خواهم شد،
پرواز را
|
|
|
|
|
((کنج حسرت))
ای که بر شوق دلم پا می گذاری
زخم هجران بر دل
|
|
|
|
|
((فرياد التماس))
يادت رفيق دل شـد ،در حجم بی قراری
با بوی نرگست شـد ، غم ها ز دل فراری
|
|
|
|
|
((بند تنهایی))
حضورت را در این غربت عطایم کن
بـه بـودن ب
|
|
|
|
|
((از تو)) من از تو می گویم، ای همه گلواژه ی مهربانی. بر اوج قله شعرم، لانه کرده
|
|
|
|
|
((نسیم عشق)) گیسو که افشان می کنی،این دل پریشان می شود با گوشه ی چشمت دلم، مستانه خندان می
|
|
|
|
|
(غرقاب هجر) جـا مانده ای از کاروان عاشــــــقانم مـن در پی عشـقی غريب و بی نشانم گمگشته
|
|
|
|
|
((انتهاي افق)) در امتـداد نگاهم بـه خانه مي آيي ز انتهاي افـق عاشــقانـه مي آيي چو تك س
|
|
|