شنبه ۳ آذر
اَبتَر شعری از پژمان بدری
از دفتر سپیدانه نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۱ تير ۱۴۰۳ ۲۰:۲۳ شماره ثبت ۱۳۰۹۸۰
بازدید : ۷۱۰ | نظرات : ۷۳
|
آخرین اشعار ناب پژمان بدری
|
سطل آب دست به دعا
عرقِ شرمِ سقف سرریز
انگار نیتِ باران خیر نیست...
مچاله کن
عقابِ پیر،عینکِ طبی زده...
حالا که گیشه ی کمدی سیاه
داغِ داغ وُ
مارمولکِ بُزدل
به بدنسازی رفته است
تا تمساح شود
چرا بلیط تن فروشی می کند؟؟؟...
فریاد بزن
نفرین بر این بغضِ عیاش...
لطفاً لطفاً
یک لیوان مهر و دوستیِ خُنَک...
هنوز زمستان نرسیده
بُقچه بُغچه شال گردن
رویای گرم کردنت را به سر دارند....
خواب می بینم...
کوهی از من پَرت شده...
سیم خارداری هستم لبِ مرز
در حسرتِ مهاجرت...
مزخرف نگو...
حس می کنم
چند تندیس ساز ایتالیایی
سرشتم را با غم تراشیده اند
یا ناظم و مدیر مدرسه با ماشین صفر...
من سوژه ی نقاش بزرگ"انتظارگوگ" بوده ام
که نگاهم همیشه فالگوشِ جاده ایستاده است...
هر تیک،تاک غمگین نشسته
زمان به علت کهولت سن در گذشت
که آمدنَت...نمی رسد...
مچاله کن
مارِ عزادار پشت ویترین آمده
کیف و کفش ها
از اقوامِ نزدیکِ او بوده اند...
نترس اگر دنیا جای عجیبی شده
هر چند دریا،کوسه را خورده است...
مگر داستانِ ترسناک می نویسی...
مجسمه ی فردوسی
از این ویرانه به شاهنامه برگشته...
یعنی آنقدر پژمرده ام
که گلدانِ کاکتوس
به فکر آب دادنِ من افتاده؟؟؟...
اصلا کجای راه را اشتباه رفتیم
که شقیقه به تفنگ
علاقه مند شده است
و ستون فقرات به باتوم؟؟؟...
مچاله کن
سعدی بیا
"همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی"
مچاله کن
مچاله کن
این جملاتِ اَبتر را
دفتر زیر پای خودکار ویراژ می رود
تا شعر را من
سهلِ ممتنع آغاز کنم:(دوستَت دارم)!!
ابتر
پژمان بدری
|
|
نقدها و نظرات
|
یک لیوان مهر و دوستیِ خُنَک... هنوز زمستان نرسیده بُقچه بُغچه شال گردن رویای گرم کردنت را به سر دارند.. | |
|
یک لیوان مهر و دوستیِ خُنَک... هنوز زمستان نرسیده بُقچه بُغچه شال گردن رویای گرم کردنت را به سر دارند.. | |
|
یک لیوان مهر و دوستیِ خُنَک... هنوز زمستان نرسیده بُقچه بُغچه شال گردن رویای گرم کردنت را به سر دارند.. | |
|
یک لیوان مهر و دوستیِ خُنَک... هنوز زمستان نرسیده بُقچه بُغچه شال گردن رویای گرم کردنت را به سر دارند.. | |
|
یک لیوان مهر و دوستیِ خُنَک... هنوز زمستان نرسیده بُقچه بُغچه شال گردن رویای گرم کردنت را به سر دارند.. | |
|
یک لیوان مهر و دوستیِ خُنَک... هنوز زمستان نرسیده بُقچه بُغچه شال گردن رویای گرم کردنت را به سر دارند.. | |
|
یک لیوان مهر و دوستیِ خُنَک... هنوز زمستان نرسیده بُقچه بُغچه شال گردن رویای گرم کردنت را به سر دارند.. | |
|
یک لیوان مهر و دوستیِ خُنَک... هنوز زمستان نرسیده بُقچه بُغچه شال گردن رویای گرم کردنت را به سر دارند.. | |
|
یک لیوان مهر و دوستیِ خُنَک... هنوز زمستان نرسیده بُقچه بُغچه شال گردن رویای گرم کردنت را به سر دارند.. | |
|
یک لیوان مهر و دوستیِ خُنَک... هنوز زمستان نرسیده بُقچه بُغچه شال گردن رویای گرم کردنت را به سر دارند.. | |
|
به امید روزهای بهتر برای سرزمینم | |
|
یک لیوان مهر و دوستیِ خُنَک... هنوز زمستان نرسیده بُقچه بُغچه شال گردن رویای گرم کردنت را به سر دارند.. | |
|
درود و عرض ادب و احترام بسیار عالی مثل سایر آثار فاخرتان،ناب بود سلامت و نویسا بمانید 🌸🌸🌸🌸🌸 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
جناب بدری
بسیار عالی خیلی زیبا بود این قسمت
همیشه ام نیت باران خیر نیست
سطل آب دست به دعا
عرقِ شرمِ سقف سرریز
انگار نیتِ باران خیر نیست...
موفق باشید