سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 13 اسفند 1403
    4 رمضان 1446
      Monday 3 Mar 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

        دوشنبه ۱۳ اسفند

        گیرم

        شعری از

        محمدرضا آزادبخت

        از دفتر گاو یک چشم نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۱ تير ۱۴۰۳ ۱۱:۱۴ شماره ثبت ۱۳۰۹۷۱
          بازدید : ۳۴۳   |    نظرات : ۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        گیرم که گیر تو گیج شود 
        گاهی شبیه کاهی همسایه آه می شوی
        زیر خروارها این گاه ،کاه من 
        اندرزت شبیه کدام رسالت درز خواهد شد 
        برخیز 
        میزها گاهی ایستاده در خواب این خاک 
        دنیا را نشسته در چشمانت فرو برده اند 
        در بند سکوت تو 
        دیوانگان هرگز زنجیرها را از هم باز نمی کنند 
        دربند فریاد تو 
        زنجیرها حریم پاهایم را خونین کردند 
        چند قدم با من 
        توهم را در چشم دیوانه
        پای جنون میزها بیاور 
        روی زمین شانه هایت را غلت بده
        تا دنیا آستین غلت تو باشد 
        گاهی به غلط 
        غیر از غلت تو 
        دوباره غلت خواهد خورد 
        آوازها در بند سکوت دیوانگان 
        رویای از بند پاره شده فریاد را 
        به تمام معکوس غلت تو مجبور می کنند
        به احترام سکوتت
        در جایم کز می کنم 
        شبیه مرغی که روی تخم هایش کز می کند 
        شبیه گوساله تازه متولد شده از مادر 
        که سرش را زیر چانه گاو میبرد
        سرم را غلت می دهم 
        زیر سکوت تو مهربان آمیز 
        اگر گمان من شرط است 
        یقین افسانه ای بیش نیست 
         
        آوا ای تمام شهامت من 
        بی نوسان در سکوتت
        سرم را در محاکمه فریادت 
        عاید احساس خواهم کرد 
        دلم پیش تو دلهره است 
        دلهره پیش من 
        زبانه آتش گمان 
        بایست رنگ درونت را دیوانه وار 
        زبان ناطق خود خواهم کرد 
        گاهی ناقوس ها احساس را دیر زنگ می زنند
        گاهی گمان آتش گرفته 
        چشم به راه ناقوس زنگ نخورده آوا خواهد بود 
        چقدر سنگدلی در فریاد 
        وقتی ظریف گویی یک پیرمرد 
        واکنش تند احساس خواهد بود 
        قاطعانه جان من 
        اختلالی در نگاه چپ وراستم باش
        گیرم که گیر تو گیج شود 
        پای گمان آتش گرفته
        گیرم که اندرزت ....
        ---------================================
        با احترام --------------تقدیم به این چهارده خط کوچک 
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5