گیرم که گیر تو گیج شود
گاهی شبیه کاهی همسایه آه می شوی
زیر خروارها این گاه ،کاه من
اندرزت شبیه کدام رسالت درز خواهد شد
برخیز
میزها گاهی ایستاده در خواب این خاک
دنیا را نشسته در چشمانت فرو برده اند
در بند سکوت تو
دیوانگان هرگز زنجیرها را از هم باز نمی کنند
دربند فریاد تو
زنجیرها حریم پاهایم را خونین کردند
چند قدم با من
توهم را در چشم دیوانه
پای جنون میزها بیاور
روی زمین شانه هایت را غلت بده
تا دنیا آستین غلت تو باشد
گاهی به غلط
غیر از غلت تو
دوباره غلت خواهد خورد
آوازها در بند سکوت دیوانگان
رویای از بند پاره شده فریاد را
به تمام معکوس غلت تو مجبور می کنند
به احترام سکوتت
در جایم کز می کنم
شبیه مرغی که روی تخم هایش کز می کند
شبیه گوساله تازه متولد شده از مادر
که سرش را زیر چانه گاو میبرد
سرم را غلت می دهم
زیر سکوت تو مهربان آمیز
اگر گمان من شرط است
یقین افسانه ای بیش نیست
آوا ای تمام شهامت من
بی نوسان در سکوتت
سرم را در محاکمه فریادت
عاید احساس خواهم کرد
دلم پیش تو دلهره است
دلهره پیش من
زبانه آتش گمان
بایست رنگ درونت را دیوانه وار
زبان ناطق خود خواهم کرد
گاهی ناقوس ها احساس را دیر زنگ می زنند
گاهی گمان آتش گرفته
چشم به راه ناقوس زنگ نخورده آوا خواهد بود
چقدر سنگدلی در فریاد
وقتی ظریف گویی یک پیرمرد
واکنش تند احساس خواهد بود
قاطعانه جان من
اختلالی در نگاه چپ وراستم باش
گیرم که گیر تو گیج شود
پای گمان آتش گرفته
گیرم که اندرزت ....
---------================================
با احترام --------------تقدیم به این چهارده خط کوچک