دوشنبه ۲۵ فروردين
اشعار دفتر شعرِ ناز نگاه شاعر رضا محمدی (شب افروز)
|
|
تا که علی (ع) قبله ی حاجات شد
ذکر علی(ع) همچو مناجات شد
|
|
|
|
|
از شب افروزی من هر چه که شد یاد کنید
عشق راگستره ای در
|
|
|
|
|
خوشا مسجد به هنگام نمازش
خوشا میخانه و وقت نیازش
|
|
|
|
|
گردش پرگار حق حول نبی(ص) ست
هرچه را خارج از آن شد باطلی�
|
|
|
|
|
یک بار دیگر دست من دست دعا شد----
یک بار دیگر عشق من تا انتها شد
|
|
|
|
|
چادر تو پرچم نام آوریست
خواهرم این چادر از خون علیست(�
|
|
|
|
|
تا مرا یک دل پر آتش و آه هست بیا
تا دلم را به تقاضای نگاه هست بیا
آن سیه خال لبان تو مگر جرم م
|
|
|
|
|
آن خال لبانی که مرا گوشه نشین کرد
از لطف دعای سحرم بوده چنین کرد
|
|
|
|
|
چو این آئینه ات زنگار بسته
نخواهی دید رخسار حقیقت
چرا تردید بر ما می کنی تو؟
که از ما بوده
|
|
|
|
|
امشب بیا که کار من از ابتدا شود
لطفی نما که درد من از آن دوا شود
چشمم برای دیدن رویت شده سپید
|
|
|
|
|
از دیدن آئینه دلم سخت گرفته
ای داد که من هستم و این روی سیاهم
یاران همگی رفتن و من هیچ ندارم
|
|
|
|
|
بازهم امشب دلم آتش گرفت
آتشی از باده ی بی غش گرفت
یاد یاران بهاری شد دلم
هجر یاران می نماید
|
|
|
|
|
هرچند دو دست او بریدند
اما که گرقته بود دندان
|
|
|
|
|
در قبر اگر کفن درآرم
بر سینه نشان نام مولاست
|
|
|
|
|
اگر چه کار خداوند بوده مغروری
بیا و از دل دیوانه ام مکن دوری
|
|
|
|
|
تو با رخ کیش کردی من شدم مات
هزاران باتر من افتاده ام پات
|
|
|
|
|
بگذریم آش دهن سوزی نیست
زندگی دولت پیروزی نیست
|
|
|
|
|
کو خریدار که من قیمت بازار دهم
رونقی بر دل دیوانه ی دلدار دهم
|
|
|
|
|
عِطر زهرا(س) مادرم از خانه ی معصومه (س) است
این دل دیوان
|
|
|
|
|
بر عرش خدا نوشته شد نام علی (ع)
مستیم همه ز شربت جام علی (ع)
|
|
|
|
|
یک عالمه حرف نگفته مانده اینجا
باید که احساس غزل را زی
|
|
|
|
|
احساس من برای خودم هم غریبه است
|
|
|
|
|
بهمن نگاه عاشقان را شستشو کرد
معنائی از عشق حقیقی گفت
|
|
|
|
|
سینه سوزان است در بیت الرضا(ع)
عشق مهمان است در بیت الرضا(ع)
|
|
|
|
|
او که شیرین لب من هست و منم فرهادم
خاطری دارم و از خاطره ام دلشادم
|
|
|
|
|
شیطان صفتی گشته جهاندار و جهانگیر
ای مهدی (ع) ِ موعود ببر دست به شمشیر
|
|
|
|
|
رفتم به کنج میکده تا اینکه با وضو
سجاده را به جام لبت شستشو کنم
|
|
|
|
|
تا کجا باید تحمل کرد این دیوانه را
سوز آتش می کند خاکستر این پروانه را
|
|
|
|
|
مائیم و درویشی هزاران بار دیگر
از ما نیاید غیر از این هم کاردیگر
|
|
|
|
|
در قفس ماندم و امید ِ به آزادی نیست
یک نشانی ز همان وعده که می دادی نیست
داد از این طفل درونم
|
|
|
|
|
تقدیم به استاد دلجویی عزیزم
به ادب شاگردی حضرتشان
|
|
|
|
|
دلبرم رفت و دلم رفت و دگر تابی نیست
ای دریغا که مرا جام لب نابی نیست
|
|
|
|
|
حقا که توئی خدا و منهم بنده
من بد کنم و تو می شوی شرمنده
|
|
|
|
|
در( سوارآباد)* ِ ما ماهی درون خاک شد
آفرین بر خاک پاکش بر تر از افلاک شد
|
|
|
|
|
جائی که خدا به بنده اش گریه کند
جائیست که هفتاد و دو تن سر دادند
در باور خاکیان نگنجد که چرا
|
|
|
|
|
آری شهادت را علی(ع) معنا نموده
حکم ازل با خون خود امضا نموده
|
|
|
|
|
آنجا که دلم دوباره می شد
با ذکر علی(ع) اشاره می شد
|
|
|
|
|
چون دلم را نموده ای انکار
زیر پای تو مرده ام صد بار
|
|
|
|
|
رمضان فرصت جدا شدن است
فرصت خوب آشنا شدن است
|
|
|
|
|
سوختم تا که از این سوختن آغاز شدم
گوشه ی میکده از عشق تو ابراز شدم
|
|
|
|
|
یارب به عزت و کرمت خوارمان مکن
جان علی (ع) و فاطمه(س) بیمارمان مکن
|
|
|
|
|
دستم به دعا رفت و دلم پیش شما شد
آری که دل پاک شما قبله نما شد
|
|
|
|
|
چون که بیماری تو از سر هجرانت شد
هرچه داری ز همین دولت عرفانت شد
|
|
|
|
|
من که هر لحظه به زیبائیت اقرا کنم
می توانم که دل دلشده انکار کنم؟
روز و شب گوشه ی میخ
|
|
|
|
|
از چشم تو افتادم و بسیار شکستم
از کار دلم بوده که هر بار شکستم
|
|
|
|
|
چون خداوند نور حق را آفرید
فاطمه از بطن آن آمد پدید
|
|
|
|
|
قدم گذار در این دل که دلبرم باشی
برای هرچه که گفتم تو باورم باشی
|
|
|
|
|
تفسیر دعای سحری شعر و شعار است
این موهبتی بوده که تقدیم به یار است
|
|
|
|
|
از تو غیر از دعا نمی خواهم
جز دل بی ریا نمی خواهم
لحظاتی که با تو می باشم
|
|
|
|
|
دلیل هرچه که گفتم تو بوده ای ، آری
برای آنکه برایم همیشه بسیاری
|
|
|
|
|
من به چشمانت استخاره کنم
فرصتی خواهم و دوباره کنم
در دلم روز و شب تو می باشی
|
|
|
|
|
لحظاتی که با خودم هستم
منتظر می شوم بیائی تو
|
|
|
|
|
شاید این بار آخرین بار است
بی تو بودن همیشه دشوار است
|
|
|
|
|
آن طرف تر ز خیالم هستی
تو همان حد کمالم هستی
|
|
|
|
|
نام و آوازه ی ما در همه ایام بماند
گرچه آن حاسد بیچاره به دشنام بماند
|
|
|
|
|
باز هم امشب دلم بارانی است
یاد آن دلداده ی تهرانی است
|
|
|
|
|
هرچند که آدم صفتم از دل خاکم
از این دل پاکم شده این گونه هلاکم
|
|
|
|
|
ای که پیوسته تمنای من زار شدی
از شکر خنده ی خود شهره ی بازار شدی
|
|
|
|
|
باز هم احساس من ممتاز شد
خال لب دید و از آن آغاز شد
جز خودش هرگزنمی فهمد ، چرا؟
|
|
|
|
|
شاید برای عذر خواهی دیر باشد
اما که بر وجدان من تاثیر باشد
|
|
|
|
|
دل من زیر دست و پا بیفته
ولی از چشم تو هرگز نیفته
|
|
|
|
|
دو تاچشم سیا داری، بگو چند
نگاهی سمت ما داری، بگو چند
|
|
|
|
|
دلیل بودنم بودی و هستی
اگرچه رشته ی مهرت گسستی
|
|
|
|
|
محمد(ص) معنی حمد و ثنا شد
محمد(ص)یک دل بی انتها شد
|
|
|
|
|
در شب تنهائیم با دوریت خو می کنم
گر چه چون مجنون بر این دیوانگی رومی کنم
|
|
|
|
|
در زیر قدمهای تو آهسته بمیرم
چون خواهش من بوده که شایسته بمیرم
|
|
|
|
|
سیلی آن بی حیا با مادرم زهرا(س) چه کرد؟
من بمیرم مادرم افتاده بود ، آنجا چه کرد
|
|
|
|
|
فاطمه(س) گوید علی(ع) اما حسین(س) معنا کند
کافر بی دین چه ها با دختر طاها کند
|
|
|
|
|
از حس قشنگ بودنت خاص شدی
در قالب یک رباعی احساس شدی
|
|
|
|
|
آنکه می خواهد علی(ع) معنا کند
می تواند آتش سینا کند؟
|
|
|
|
|
در نمازم بودم و یاد تو شد
از لب سجاده فریاد تو شد
|
|
|
|
|
اگر گناه من این بوده، هرچه خواهی کن
ولی نگاه ز چشمان خیر خواهی کن
|
|
|
|
|
مردی که هزار در هزار است///
یک عاشق خوب و بی قرار است
|
|
|
|
|
کربلا شد شاهد احساس ما///
شاهد احساس ِ پاک و خاص ما
|
|
|
|
|
گفتم که یک غزل بنویسم برای تو
تا اینکه حس من برساند صدا
|
|
|
|
|
من خدا را با دل و جان دیده ام
عشق را با نور ایمان دیده ام
|
|
|
|
|
کاش می شد عشق را معنا نمود
معنی بودن نبودن ها نمود
|
|
|
مجموع ۲۶۹ پست فعال در ۴ صفحه |