سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 4 ارديبهشت 1403
    15 شوال 1445
      Tuesday 23 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۴ ارديبهشت

        هرچند دو دست او بریدند

        شعری از

        رضا محمدی (شب افروز)

        از دفتر ناز نگاه نوع شعر قطعه

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۴ ۲۲:۳۳ شماره ثبت ۴۱۵۴۶
          بازدید : ۴۹۸   |    نظرات : ۱۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر رضا محمدی (شب افروز)

        هرچند دو دست او بریدند
        اما  که گرقته بود دندان
        با مشک هزار آرزو داشت
        می دید لبان خشک و عطشان
        یک تیر ز حرمله چه ها کرد
        تنها نه به مشک ،با دو چشمان
        دیگر زچه روی می توانست
        در خیمه شود نزد طفلان
        می دید سکینه را به خیمه
        می گفت که العطش عمو جان
        این آخر ساقی حرم بود
        با صورت خود فتاده میدان
        فریاد کشید و یا اخی گفت
        برجان حسین(ع) چه می شد از آن
        یک سمت حسین(ع) و سمت دیگر
        زهرا(س) و دو چشم زار و گریان
        جانم به سری که وقت مردن
        زهرا(س) بنشانده روی دامان
        این مکتب عشق معنوی بود
        سر مشق شهادت است و عرفان
        هرکس که ز خود گذشته داند
        عشق ازلی نبوده کتمان
        با خون حسین(ع) می نویسند
        بر اهل نظر شفاعت آن
        خواهد ز خدای خود شب افروز
        با عشق علی(ع) رسد به پایان
        --------------
        شب افروز 29/7/94
        مصادف با شب نهم محرم
        شب یا ارباب بی دست
        شخص خدمت حضرت مهدی(ع) رسید آقا مشغول خواندن نامه هائی بود
        هر نامه را که می خواند یا امضاء می کرد و یا نه بدون امضاء کناری می گذاشت امابعضی نامه ها رو  قبل از امضاء  می بوسید و روی چشمش می گذاشت
        آن فرد از آقا داستان  را پرسید آقا جواب داد این نامه های شیعیان به امامزاده ها است که من باید بخوانم و تائید کنم اما نامه هائی که نخوانده می بوسم  و
        امضاء میکنم متعلق به عمویم عباس(ع)  می باشد که باب الحوائج  است
        -------------------------------
        از مسجد بیرون آمدم شخصی از آشنایان را دیدم به او گفتم در مراسم شرکت نمی کنی گفت این ها که می آیند برای غذاست گفتم تو برای اعزا بیا که یک نفر خالص باشد شاید برای ما حفظ آبرو بکند خندید و قول داد فردا شب بیاید
        ----------------------------
        عزیزانم دهه محرم همان کشتی نوح است نشود ما نباشیم و دیگران باشند
        جناب آقا محمد هادی می گفت بابا می دونی بیشترین حالگیری چه وقتی بوده پرسید چه وقت گفت وقتی که پسر نوح تو آب داشته خفه می شد ولی الاغِ توکشتی باباش براش دست تکون می داده و لبخند می زده
        ۶
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0