به یاد هشت سال دفاع مقدس
به یاد کسانی که دیدن و فهمیدن و پسندیدن و رفتن
بازهم امشب دلم آتش گرفت
آتشی از باده ی بی غش گرفت
یاد یاران بهاری شد دلم
هجر یاران می نماید مشکلم
جای پای آسمانیها کجاست؟
غیرت آن مهربانیها کجاست؟
روزگاری وصل یاران داشتیم
اشتیاق تک سوران داشتیم
درخودم می دیدم آن دلدادگی
عشق حق بود ونگاه سادگی
یک جهان معنا به معنا می دهد
عشق را درس تمنا می دهد
دروجود کوچکم حق می دمید
تا به معنای حقیقت می رسید
دل فزونتر می شد از این قالبش
چون که می افتاد دست طالبش
مطلب ومطلوب غیر از حق نبود
ساقی ما جز لب مطلق نبود
دست در دستان مستان می شدیم
لحظه ای با می پرستان می شدیم
لابه لای آنچه بر ما داده بود
عشق را رنگ تقاضا داده بود
آن طرف تر از خود و بی خود شدن
معنی هر آنچه از او شد شدن
در وجودی که نباشد اختیار
دست ما می رفت در دستان یار
تا که در آغوش او جا می شدیم
از لبانش مست و ارضا می شدیم
آری آنجا پرده ی اسرار بود
حال ما پوشیده از اغیار بود
آنچه پنهان می شد از چشمان سر
ترجمان عاشقان شد در نظر
رفتن و رفتار غیر از او نبود
گفتن وگقتار غیر از او نبود
بیت بیت معرفت مطلوب بود
چونکه از او بودخوب ِ خوب بود
تا بدان حدی که معنا می گرفت
خاک آنجا حکم سینا می گرفت
آتشی افتاد و حق باور شدند
سوختند تا اینکه خاکستر شدند
شمع بود وآتش و پروانگی
عشق بود و عاشق و دیوانگی
من از آنها بودم اما بس نبود
بوریای این دلم اطلس نبود
دست گلچینی که گلچینی کند
خار باشی چشم بد بینی کند
خاطراتم خاطر یاران شده
حال من چون حال بد حالان شده
یک قدم اما که آن هم دور بود
عشق بود اما که بی منظور بود
آن شهیدان را شهادت شد نصیب
شب فروز را هم حماقت شد نصیب
---------------------
شب افروز 8/8/94