چی بگم وقتی که چشمام از هجوم گریه خیسه
وقتی که این دل خسته فقط از غم مینویسه
چی بگم وقتی که یارم درد عشق ٌ نمیدونه
التماس فایده نداره نمیخواد با من بمونه
توی این قمار وحشی هرکی ساده دل بزاره
اگه عاشق باشه باید همه هستیش ببازه
حالا اون رفته و اینجا توی دست غم اسیرم
میون این همه آدم خیلی تنها و غریبم
منو آتیش زدی رفتی که بسوزم تا همیشه
نمیدونی که دل من دیگه بی تو دل نمیشه
شب و روز فکر تو بودم توی هوشیاری و مستی
من رو زیر پا گذاشتی کمر عشق رو شکستی
مگه از تموم دردام واسه تو قصه نگفتم
از گذشته سیاه و حسرتام برات نگفتم
مگه تو قسم نخوردی که غریب و بی پناهی
مگه تو خودت نگفتی که مثل من پر زآهی
توی چشم عاشق من جز وفا مگه چه دیدی
یه دلیل بیار واسه دل تو چرا از من بریدی
دیگه اشک فایده نداره حال و روز من خرابه
دیگه داشتنت عزیزم واسه من مثل سرابه
دل دیگه رمق نداره دیگه بال و پر نداره
نه دلیل برای موندن ، پای رفتنم نداره
دیگه چاره ای نداریم من و تو باید بپوسیم
تا ابد ای دل ساده توی حسرتش بسوزیم
دیگه این بازی تمومه خورشیدمن لب بومه
واسه ما دل خستم دیگه خوشبختی حرومه
دیگه این بازی تمومه روی بومم جغد شومه
رسم عاشقی همینه یکی دلشاد ، یکی خونه
((((((((( کوته کنم این قصه بیهوده را که عشق تو سوزانده روح و جان من ))))))
اسامه