يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ رقص شعله شاعر ابراهیم سبحانی
|
|
وقتی که دلم خواست غزل از تو بخوانم
نامت به لبم رفت و ورق خورد لبانم
....تهران دلم بر گسلی لغز نشست
|
|
|
|
|
دم کرده بندردرخودش ،بدترشده از پارها
شرجی مخنه می چکد هم از درودیوارها
..باید غریبانه خودم گورخودم
|
|
|
|
|
آیه های یاس حالم را فقط بد می کنند
قاصدان مهربانی را مردد می کنند
از رهایخشی ی نامت گفته ام با جلگ
|
|
|
|
|
سالی به سرآمدخبری ازتو ندارم
تاکی به بیابان دلم صبر بکارم
|
|
|
|
|
دل برای دیدنت هم قید خودرا می زند
هرچه بادابادامشب دل به دریا می زند
تا بریدی و برفتی دل شکست وخون
|
|
|
|
|
بوی نفست آمد و خندید بهارم
با نغمه ی چشمان تو خوش خواند هزارم
گفتم که بهارآمده دل،چشم تو روشن
رو
|
|
|
|
|
درآینه ی حیرتِ خود خوب نظرکرد
از جلگه ی سرسبز همین دشت گذرکرد
درسجده ی خود دست به دامان دعا شد
شا
|
|
|
|
|
سرسبز تر از برگ شدم تا که رسیدی
بسیار صدایت زدم اما نشنیدی
برشاخه ی تن
|
|
|
|
|
زپا در آوِرَد این درد جانکاهم
مرا گفتی ،ترا دیگر نمی خواهم
دماوند دلم لرزید وبگسست
زهم پاشیدز این
|
|
|
|
|
اقرا بسم خوانده ام من در حرای چشم تو
ربنایم ربنایم درهوای چشم تو
سخت حیران می دوم دراین چه ب
|
|
|
|
|
فوج فوج لاله می رقصد به شوق دیدنت
اشک هم لبخند می زد با چنین رقصیدنت
تا شلال گیسوانت در زلال
|
|
|
|
|
خلوت خاموش من آخر شکست
آمداو آخر به پهلویم نشست
|
|
|
|
|
پراز دردم ،پرازتکرار آوار
پرازپس لرزه های سخت بسیار
|
|
|
|
|
قاصدک بر بال خود ،عطرِ که را آورده ای؟
ازکدامین تربتی؟ بوی خدا آورده ای
|
|
|
|
|
چراغ سبز چشمانت چه زیباست
عبوراز ایست های پشت خطهاست
رس
|
|
|
|
|
پنجره چشم ترا دید ومشبک شده شده است
گفت عیداست وامروز مبارک شده است
حسرت آباد گلو پرشده از گری
|
|
|
|
|
هی گوش دهم من سخن قند سکوتت
شاید که به اعماق دلت زلزله افتد
|
|
|
|
|
قسمتم تنها دمی با تو نشستن بود وبس
عاقبت هم از امیدم دست شستن بودوبس
تاکه بودی در پس جغرا
|
|
|
|
|
سحرامشب صلای عشق دارد
جدار تیرگی ها نور بارد
برقصد ،دف زند ، شادی نماید
لبش را بر لبان ن
|
|
|
|
|
تقدیم به روح برادرِِعزیزِ سفرکرده ام،که این سفر تنها رفت
جانماز صحبت
باورندارم رفته ای دیگر نم
|
|
|
|
|
پژواک غم ودردم ،در این شب یلدایی همبستر صد دردم در کلبه ی تنهایی صد کور گره افتاد درخاطر فرد
|
|
|
|
|
بامن سرجنگی هنوز
لاشه ای پوسیده ام ،با من سرجنگی هنوز
باز دل آیینه باشد لیک تو سنگی هن
|
|
|
|
|
باز از ابر دلم یکسره باران توهست
بستر رود دلم ،جاریِ جریان توهست
گفته ام گر غزلی از ک
|
|
|
|
|
پرهستم از نگاهت ،هروقت که تو باشی
دل مویه ام بخندد،از متن تا حواشی
ناسور درد عشقم حتمن شفا بگ
|
|
|
|
|
بی تو
من واشک و دلی غمخانه بی تو
وگاهی هق هقی مردانه بی تو
تو خود گفتی که من دیوانه هستم
|
|
|
|
|
غمت "ها" می کشد فنجان من آرام آرام
تبی غالب شود برجان من آرام آرام
دلم انگار دارد این سوال
|
|
|
|
|
برای تو غزل گفتم ، نمی دانم تو می دانی؟
درودت گفته ام شاید به پاسخ رو بگردانی
دلم را از هم
|
|
|
|
|
اینجا دلِ دریاست و خیزابِ عدیده
یک ساحلِ مواج که آرام ندیده
یک دشت که پربود زسر شاخه حیرت
|
|
|
|
|
ازدل پسند تا جنون پیری ام، کردت پسند مسخره کردی ز دی تو پوزخند لاجرم ،خور
|
|
|
|
|
باور مکن
حال من خوب است اینک ،اینچنین باور نکن
ظاهرن آری ولیکن با یقین باور نکن
داده
|
|
|
|
|
درخواب وبیدارم بیا
..........
|
|
|
|
|
ترک برداشت احساسم غزل ریخت
دلم لرزیدو دردشتش گسل ریخت
کنون خون دلم از خامه ریزد
که درفن
|
|
|
|
|
قاف عشق
آخربرای گریه ام یک شانه می خواهم که نیست
یک آشنای همدلی ،هم ناله می خواهم که نیست
|
|
|
|
|
غوغای خاموش
کجا دیدم شمارا پیش از این بار
که چشم روزه
|
|
|
|
|
تا همیشه تا که هستم درکنار من بمان خوب تر از خوب ،جانم نغمه ای از نو بخوان رهنورد کوچه ات هست
|
|
|
|
|
آمدی ،رفتی وچشمم خیس شد درس هق هق درگلو تدریس شد دوری ات خنجر شده دراین گلو آخرین دیدارم
|
|
|
|
|
آینده چشمت میان چشم من امشب قدم زد شبنم زبوی زلف شب دیدم که نم زد دیدم که دستی می دهی
|
|
|
|
|
یادم بکن اگر یخ کرده ای از برف و بو ران ویا تب کرده ای از خیس باران از این سرما ،ازاین سرما
|
|
|
|
|
بی دل دل با توسفررفت ، و من بی دلم اینک چون تمر که مهری بخورد باطلم اینک تو رفتی ومن مان
|
|
|
|
|
آوار ویرانی دلت دریا ست می دانم ،که مواج است وطوفانی پراز غوغای حیرانی ، پراز آ وار وی
|
|
|
|
|
سوال آخر یک هوا ، داری هوایم ،تا که اسبم هی کنم؟ لوکِ کف کرده دهانِ درد را من پی کنم سر به
|
|
|