زمانه 1
دستم را بگیر
اگر بیافتم
آسمان خوش حساب نیست!
می ترسم
به وقت گل دادن تو
هیچ شاخه دستم را نگیرد
گل باش در این ساعت، بهاری ام
که عطر تو را، برف تنم تیر می کشد
سقوط حرف به حرف
میان این همه حرف
مغز من، انبار سوزن
تو، کدام کاه را کوه می خوانی ؟
ای گلوگاه نور!
پاییز در میان برگها قبر می کند !
پیرمرد!!! او را
هو می کند با اولین برف
مست نمی کرد جارو، حوصله اش را!
دستهایم را به ده و ده... نه
بچرخان به وقتی دیگر
بکوب بیافتد به پهلو دیوار
بشکافت خیابان را
ریشه ،قبر را کنار بزند
تو را بزند ، بالا بزند
آنقدر که روستا.... شهر را بزند
این بار گله ی شهر با نی چوپان را بزند،
آنقدر بزند که بالا بیاورد...
قد بکشد روی سطح ،سبزه....
لهجه بر گردد به کودکی
شیطنت بکند، نمک بخورد!
شعر بخواند
آجر را رها کن در کوره
دیوار آن پایین، استاد می چیند!
می چیند در لب پنجره...از لب تو!
پرتم نکن، شکستنی ست
آرام روی سینه بگیر...
روزگار سختی است
پنجره را باز کن از سرما
شب است و خواب شوخی نیست
وقتی آمد، شب بخیر نمی گوید
خود را بپوشان
خواب را بزن خوب بزن آنقدر بزن
که زن بزاید، مرد بزاید
دست و پا نزن، نه زن
زن پاشو شب از سر گل ات باز کن
محرم است این شهر؟ نا محرم!
چادر ات را، سرت بگیر!
باران در شعر زیباست، صاعقه میریزد
به دهانم ، دهانم را دور کن، دور کن
اگر بیافتم
آب رفته را نمانی
و جایی، در هیبتی دیگر بیرون بمانی
ماه، سلام کند چگونه را به تو؟!
/در شهر، اگر جار بکشم
:آب حوض می کشم
لیلا،تن بهاری اش را
پیراهن از پیراهن ، می بازد به برف
و حوض غرق در بهار /
___________
دیوارم خدایا دیوار
بر پهلوی پیر کوچه
بگو ننویسد
... ننویسد این همه شعار
آجر از آجر رویش شعار نشسته
بگو، بس کند ،ديگر!
خاص و جذابععع
در پناه نور و عشق الهی باشید