نمی آید دگر عطر گل یاس
نمی آید ز میدان از چه عباس
چرا در عَلقَمه آه و فغان است
غمی در سینه ی مولا نهان است
ابوالفضل از حرم با مشکِ آبی
روان شد با چه شوری و شتابی
سپاهی از دَمِ تیغش فراری
رقیه مانده و چشم انتظاری
چنان حیدر به قلب لشکری تاخت
لبعطشان مشک را در آب انداخت
به اردوگاه عترت تشنه ها بود
کمین در نهرِ عَلقَم دشنه ها بود
ننوشیده ابوالفضل جرعه ای آب
سکینه در حرم گریان و بی تاب
زدند از کین به مشک و چشم سقا
به دنبالش پریشان رفت مولا
علمدار حسین دستی ندارد
در این ماتم ز چشمان خون ببارد
عمود آهنین بر فرق عباس
فرات و آسمان شد غرق عباس
عَلَم در عَلقَمه افتاد هیهات
ابوالفضل ای فلک جان داد هیهات
خوش آن روزی که همراه برادر
قدش میشد رکاب پای خواهر
سپهدار سپاه شاه مظلوم
رود تا عرش آهِ شاه مظلوم
فرات ای تشنه ی لبهای عباس
ندیدی غربت شبهای عباس
ستون خیمه ی زینب شکسته
علمدار حرم در خون نشسته
...
یا علمدار کربلا
...
مهدی بدری(دلسوز)
🍃🌺🍃صَلّیاللهُعَلیکُمیامُصطفینَالاَخیار
یاسیّدالشهداءیااباعبداللهیااصحابالحسینالشهید🍃🌺🍃
ستون خیمه ی زینب شکسته
علمدار حرم در خون نشسته