آرام آرام
نسیم خیالت میوزد
در هزار توی افکارم
میدانم
که در فرجام
طوفانی در راه است
در می نوردد
صحرای درونم را
زانوانم اما
چون شاخه های شکسته ی بید
مجنون وار میلرزند
گرداب عصیانت، در هم می پیچد
ساحل اندیشه ام را
و امواج عریانش، در هم می شکند
صخره ی غرورم را
و من خمیده تر از پیش
شاهد بلندای قامت خاطراتم
که رعد آسا میشکافد
آسمان ابری ذهنم را
و من تنها دلم میگیرد
تا اشک هایم،
که چون برگ های خزان، می بارند . . .
و شبنم وار می افتم
از گلبرگ آرزوهایم
یاد نفس های داغت
در حریم سینه ام زباانه می کشد
و چون زوزه های باد
به خاکستر، سوزاانم می نشاند
و من...
پا به خشکی لبها میگذارم
با قدم هایی، سنگین تراز صخره
و سست تر از ماسه
در شبستان پیچ درپیچ قهرت
تنها با سایه ات قدم خواهم زد
و من می ایستم
می ایستم و به حجم خالی میدان می نگرم
به سان دریاچه ایست لبریز از،
اشکها و لبخند ها
می توان
به گذشتن !
به ایستادن !
و حتی، به بازگشتن اندیشید !
اما با تو و یا بدون تو ،
این خیابان
این کوچه و این میدان
دیریست که تکراریست
چرا که بارها خوانده ام،
در آمدن هایت، باز گشتن را
آنسان که دگربار
نخواهمت خواند
ومن می بینم تو را
با شمعی در دستان لرزانت.
و باد خیالی که افتاده در بالهایت .
این بار سایه ی دستانم
خیال دستانت را خواهد گرفت
و شتابان ،
پشت دیوارهای تاریک و سیاه شب
و در امتداد درهای شبزده
که رو به سیاهی بسته شده اند، خواهد کشید
و توهرگز نخواهی شنید،
زمزمه ی دوستت دارم را.
در فردای سرد و یخ بسته ی بیزاری ام ...!
"حس تو"
کلیپ را از
لینک وب سایت کلیپ
یا
لینک مستقیم کلیپ
ببینید