بی نصیبم از تو و حال دلم شاداب نیست
لایق نیلوفرم اما دلم مرداب نیست
من روانم در تو و جاری برایت تا ابد
حرف دل را زیرو رو یا مَصدر و اِعراب نیست
ساده و در عین مستی با ادب می گویمت
دوستت دارد دلم از دیدنت سیراب نیست
هیچم وبا تک نگاهت هستیم را باختم
هیچ تشبیهی به شعرم وصف این محراب نیست
گوشه ی چشمت چه پنهان کرده ای در واژه ها
هیچ وصفی لایق نصب چنین نصاب نیست
هر چه کوشیدم نشد تا در رکابت جان دهم
هیچ کس در بی قراری چون دلم بی تاب نیست
لایق کویت اگر هم نیستم منعم مکن
در غلامیخبره ام چون تو دگر اَرباب نیست
هیچ میدانی؟ نمیدانی که طعم و مزه ی
آن لب پر آب تو در شربت و قنداب نیست
هر که نه هر گز کسی چون این دل تسلیم من
آنقدر شیدا و آغشته به این اِعجاب نیست
تشنه ام از روز آغازین و تا روزاَبد
کوکدل را جز تو جانا مَضرب و مِضراب نیست
می شود تاج سرم باشی همیشه تا اَبد
گل فراوان لیکنیلوفر چو تو نایاب نیست
#حسین گودرزی"تشنه"
درود بر شما شاعر محترم
سلامت و ثروتمند باشید