دوشنبه ۱۱ تير
|
|
توآن رازی که من راهی به اسرارت ندارم
|
|
|
|
|
خواب...
خواب دیدم آسمون می باره ...
من چتری نداشتم اما..
قلبم سکوت
|
|
|
|
|
نمی دونم تا به الان تجربه سروده نیمایی نداشتم امیدوارم خوب دراومده باشه.کمک کنید تا راه بیفتم.دوستتو
|
|
|
|
|
نقد دارم به همه زندگیم!...
|
|
|
|
|
عکسِ تو را گرفتم و قابش نمی کنم
شرح غمت نوشته کتابش نمی کنم
در کوچه ها باد کشد زوزه نصف شب
|
|
|
|
|
پرسوزم وجان گیرم، یکدم اگرم خوانی
ازپرده برون افتی،چون بر در کاشانه!
|
|
|
|
|
مـن از شمـس نگاهت شرم دارم
مـن از جــل وجـلالــت شـرم دارم
|
|
|
|
|
بهشت است شبهايمان
بهشتي جهنمي!
وقتي كه مي سوزاند هرم نفسهايت
پلك هايم ر
|
|
|
|
|
بنام دوست
که هر چه می سرایم
از عطر پیراهن اوست
|
|
|
|
|
شبی گفتم به تقدیرم
که در آخر که می میرم
چرا سختی؟
چر
|
|
|
|
|
غم در خانه های بی سقف
سوت میکشد
|
|
|
|
|
وقتی
فقط
عشق
می تواند
به
داد
ماه
برسد
|
|
|
|
|
دوست دارم برگ دل را تا به اینجا، تا زنم
|
|
|
|
|
غرق تا لبِ مرگ
سروده : جاسم ثعلبی (حسآنی)
|
|
|
|
|
نباشـد در جهــان زین عشـق برتـر
|
|
|
|
|
لیلی تو پروانه مباش با گل هم آغوشی مکن
دور از نگاه خسته ام رقص فراموشی مکن
از باغ گل آرام برو
|
|
|
|
|
درانتهای آن پیچ
که مهره می شد بر گارد ریل
جاده می پیچید
به سمت گردنه
|
|
|
|
|
ابر هم در آسمان ما شکیبی می کند
قطره اش مخفی وبا ما بی نصیبی می کند
|
|
|
|
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر)
«هوس»
ماسرچشمه های زلال را
برای رسیدن به میل هایمان
آلوده کردی
|
|
|
|
|
کوه ها با هم اند و تنهایند!
همچون ما، با همانِ تنهایان ْ...
|
|
|
|
|
نفوذ قالب هایی از سبک زلال به ادبیات کودک و نو جوان ( ... و یکی از زلالها به عنوان شعر ملی )
|
|
|
|
|
می خوای که عکس چشاتو روبوم ابرا بکشم
مهربونی های ترو رو موج دریا بکشم
دلم میخواد وقتی
|
|
|
|
|
زنگ آخربود
درس حساب داشتیم
معلم گفت: تساوی
گفتم به چه معناست؟
|
|
|
|
|
بین فامیلم گره از بخت سفتم ! وا ! نشد
از در و همسایه کیس قابلی پیدا نشد
|
|
|
|
|
گامت به آسمان می رسد که ابر تیره را از آسمان دنیا برکشی و در آبی آسمان رنگ و بوی خدا را بنمایانی.
|
|
|
|
|
ما پـُریم از جام می ، زیرا گنه پُر کرده ایم
|
|
|
|
|
به تو نفرین به تو ای عشق تو ای آفت جان
به تو ای مادر درد به تو ای درد گران
|
|
|
|
|
يكي بود؛
يكي نبود ...؛
زير نرگس كبود؛
بين تاجك سياهِ پي
|
|
|
|
|
پُرم از حس زیستن
میخواهم همه بر دار رفته ها را پایین بی
|
|
|
|
|
" جغرافیای اتاق "
شاهکاری از استاد غلامرضا شکوهی-غزلسرای نامی خراسانی
|
|
|
|
|
من شاعرم نقش پرستو نمي زنم
رنگ سياه بر شب گيسو نمي زنم
|
|
|
|
|
از بس عذاب کشیدم و آرام گریستم
هرجای خانه ام پر شد ز اشک و آه
در خانه ی کوچک و س
|
|
|
|
|
برو شهامت شب گریه های عریانم.......
برو نجابت ناگفته های محجوبم
|
|
|
|
|
منو باور کنی یا نه برات مستانه میخونم
چنان دلتنگ و بغض آلود که لرزش باشه رو شونم
تموم آرزوم ای
|
|
|
|
|
با سلام
سروده ای از شاعری دیگر تقدیم به همراهان عزیز
|
|
|
|
|
فتح شوش
در عصر کوروش
یاد اون روز
در خزانه
پر شد از زر
پانته آ
حوری زیبا
قد و گ
|
|
|
|
|
ای نگاهت کرده سرقت نور چشمان مرا
برده طاقت از دلم، این عاشق بی ادعا ...
|
|
|
|
|
جرح الزمن / زخم روزگار ( عربی و فارسی)
|
|
|
|
|
هشتگانه/
ابر سیاه درد
باران شعر
بگذار تا ببارم
|
|
|
|
|
به ساز سوز سینه اگر می رقصید
این دل،آتش نگرفته می تفتید
اگردلم به هوای هوس عاشق بود
|
|
|
|
|
گل ریزان
کرده اند،
برای جسارتش!
|
|
|
|
|
عشق یعنی در وجودت گم شدن ...
|
|
|
|
|
Options for this story
»میبخشمد که حالا نیست . پیش تو دیګر جای من«
میروم ا
|
|
|
|
|
در اسارت دستان پر پیچ و خم جاده
از سرخ ترین اتفاق باغ بهانه سفر می کنم
|
|
|
|
|
یک شب دلـــــــــــم را جا می گذارم
کنار گوشه ی چشم ات
.
.
.
|
|
|
|
|
تو را به دیدن روی مَهدی و فعلِ انتظار چه کار
بِخاک جمکران و نگاه چشم پُر خ
|
|
|
|
|
همیشه
چشم من و پلک پنجره
خیس تنهائیست
|
|
|
|
|
در تاریکی
پشتِ شب دیواری کشیدم برای تن
و با آن
هراس را دریدم!
|
|
|
|
|
آبـی تــرین حـضــور ِ دل نشــانه کـــرده بود
دردی چـکـ
|
|
|
|
|
خزان
تا خانه برانداز دل آن تیر و کمان است
خوناب جگر از
|
|
|
|
|
یاد روزی که تو رفتی منو آروم نمیزاره
داره دیونه میشه دل
|
|
|
|
|
ما غریب و بی کسیم ( زلال )
|
|
|
|
|
از آتش هجران تو در سوز و گدازم كو محرم رازم
ای هم
|
|
|
|
|
به سپید صخره خواندم غم ماجرای طوفان....
ز دو چشم خیس در
|
|
|
|
|
تمام شهر ميفهمند همه از آبيم و گليم
تو خوب ميداني كه ما پيمانه اي از ساحليم
|
|
|
|
|
روزگاری است،که از کلبه ی تو
عشق و وفا گم شده است
|
|
|
|
|
فصـل ِ سـرد ِ سفرم نزدیک است
نیست پای ِ سفری دور و خموشی در راه
می کشانـَـد به سراشیـبی ِ محـز
|
|
|
|
|
نكند فراموشم كني
مثل يادگاري روي ديوار
|
|
|
|
|
ملول و سرد و بیمارش نمیکرد
به چشم بوته ها خارش نمیکرد
مترسک اتفاق خسته ای بود
ک
|
|
|
|
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر)
«پائیز»
بهارگذشته است
درخت برگهای سبزاش را
به بادفراموشی می سپ
|
|
|
|
|
اين همه غلط گيرى
بهانه جوئى وبهانه گيرى
سنگ زدن به پاهاى زخمى درگذر از كوچه هاى مل
|
|
|
|
|
نه تو ان نیستی که در اول اشنایی دیده ام
ولی من همان هستم که در اول اشنایی دیده ای....
|
|
|
|
|
تا چشم از دنیا برداشتم
با غریبه رفت...!
|
|
|
مجموع ۱۲۵۰۸۸ پست فعال در ۱۵۶۴ صفحه |