حضرت سوسک💎
امشب عددی سوسک از اینور شده رد ، خانه بهم ریخت
اسبـاب و اثاثیه و ، آذوقــهٔ کاشـانه بهم ریخت
با جیغِ بنفشی همه سرها به همان سمت صدا رفت
افکار همه باالخص آن هیبتِ مردانه به ریخت
انگار شبیخون زده دشمن ، وسطِ مجلسِ شادی !
شیپورِ مهیبی سر و پا،دست و دل و شانه بهم ریخت
فریاد و هوار از همه جا رفت هوا ، اهلِ محل هم ؛
با چوب و چماق آمده و بساطِ سامانه بهم ریخت
یک لشگرِ آماده ، ردیف آمده با کفش و ملاقه
دیوار و در و پنچره و ، پیلهٔ پروانه بهم ریخت
هم گربه و هم جوجه پریدند ، سرِ شاخه درختی
طوفان شد و آرامشِ گنجشگ و پَر و لانه بهم ریخت
آنقدر فضا ریخت بهم از ، قدمِ سوسکِ بدبخت ؛
اعصاب همه بالاخص آن ساقیِ دیوانه بهم ریخت
مانندِ کلافی که سرش گُم شده ، آشوب بپا شد
مهمانی و همسایگی ، آرامشِ دردانه بهم ریخت
از ترسِ خود آن سوسکِ زیبا به هوا خاست و دررفت
یکبارِ دگر جام شراب و ، خُم و پیمانه بهم ریخت
لطفا بگذارید رود راه خودش را ، شب و هم روز
دیدی که چطور آن همه حالِ خوش و مستانه بهم ریخت !
با "پونه" هم آرامشِ اعصاب کسی جور نگردید
آخر به تبانی صفِ این قصه و افسانه بهم ریخت
افسانه_احمدی_پونه
دلنشین و زیباست
متفاوت دستمریزاد
شانس آوردیم سوسک بود
اگر موش جولان میداد
کار خانم ها به اورژانس کشیده میشد