نقد کنید این نقد را!....
هر کسی اشک مرا دید بخواندش چون فیلم
من ندانم که اگر اشک خودش بود ،
بخواندش چون فیلم؟!
من ندانم که چرا
همه مردم نقش ایفا می کنند
روز آخر نقش هاشان را حاشا می کنند
گر تمام روزهای سختی ات را سر کنی
همه گویند همی
روزهای خستگی را در کنی!
مردم انگار به یک خواب عمیقند فرو!
من تاسف می خورم هر که حسد باشد درو
یک طرف دریا و موج های دریا با هم
یک طرف خشکی خاک های صحرا بی هم
همه مردم که بباشند چو یک گرگ که خواهد بدرد یارانش
چه بماند پس از این در قلبم و اوهامش؟
همه در دایره ی هستی یک بازیگر
آخر تو بگو چه کار
از مردم بی احساس با ما دیگر؟...
مردمی که اشک را خوانند چون فیلم
خب مگر آخر چه اشکالی بود؟؟!!
ما همه بازیگریم
یک نفر نقش سیاه است و یکی نقش سپید
یک نفر نرمی دل یا که همان سنگی دید...
در تماشای همین فیلم درام
یک نفر گریه،کسی خنده کند با هر کلام
لیک تو بازیگری
و من نقاد تمام فیلم هایی هستم
که گردان کارش بود
دست دیگری!...
من همان نقادم !
نقد دارم به همه زندگیم
نقد دارم به همین فیلم که باشد زندگی
من همان نقادم!...