صفحه رسمی شاعر احسان کاظمی
|
احسان کاظمی
|
تاریخ تولد: | يکشنبه ۷ دی ۱۳۶۵ |
برج تولد: | |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۲ | شغل: | وکیل |
محل سکونت: | تهران |
علاقه مندی ها: | سینما/شعر/داستان/فیلمنامه نویسی/موسیقی کلاسیک(شجریان) |
امتیاز : | ۰ |
تا کنون 12 کاربر 15 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
زیر آب ماندن و پوسیدن کافی است
نهنگ های درونم را به ساحلت فرا بخوان
شاید این بار «خودکشی»، نه ...
|
|
ثبت شده با شماره ۲۲۴۶۲ در تاریخ شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۲ ۱۲:۲۴
نظرات: ۸
|
|
دوباره با شکوفه های برف به انتهای سال میرسیم
دوباره با شمارش بهار به روزهای عمر رفته می رسیم
...
|
|
ثبت شده با شماره ۲۱۷۸۵ در تاریخ دوشنبه ۹ دی ۱۳۹۲ ۰۲:۰۱
نظرات: ۵
|
|
واژه ها را کنار اسمت می گذارم
واژه ها شکوفه می دهند
واژه ها گلهایی می شوند که بوی اسم تو را در ...
|
|
ثبت شده با شماره ۲۱۱۷۸ در تاریخ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲ ۰۰:۱۳
نظرات: ۱۵
|
|
بمان در حافظه بلند مدتم بمان
می خواهم تصویرت روبرویم باشد
نه در قاب گرد گرفته سالهای دور
کن ...
|
|
ثبت شده با شماره ۲۱۰۶۶ در تاریخ يکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۲ ۱۷:۰۷
نظرات: ۱۲
|
|
به سرانجام تلخ یک پایان
به سرانجام مرگ میمانی
من تو را تا ابد آرزو کردم
تو ولی تا همیشه سرد ...
|
|
ثبت شده با شماره ۲۱۰۱۷ در تاریخ شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۲ ۰۳:۴۴
نظرات: ۲۱
مجموع ۲۱ پست فعال در ۵ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر احسان کاظمی
|
|
با دستان لرزان دنده ی ماشین را عوض کرد،باید هر چه زودتر جنازه ی زنش را گم وگور می کرد.باید جایی می رفت که هیچکس او را نبیند.صدای بوق ماشین پشت سرش تمام بدنش را لرزاند.یاد جیغ های پروین افتاد وقت
|
|
سه شنبه ۱۹ شهريور ۱۳۹۲ ۱۶:۳۲
نظرات: ۹
|
|
یکی از دیوانه ها کنار حوض وسط حیاط تیمارستان ایستاده بود وبلند بلند بخشی از یک ترانه را با زبان نامفهومی می خواند. اما هیچکس به صدای گند او توجهی نداشت. تنها یکی از دیوانه ها در حالیکه با سنگ، س
|
|
دوشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۲ ۰۵:۳۸
نظرات: ۱۲
|
|
« لطفاً سوسکها را له نکنید» از دور گردنش گردنبند تی تانیوم را باز کرد.کلیپس رویموهایش را برداشت و با یک تکان سر کلّ موهای مشکی در حال حاضر(های لایت) شده اش راریخت روی شانه ها و
|
|
جمعه ۸ شهريور ۱۳۹۲ ۲۲:۲۱
نظرات: ۲۵
|
|
باز هم به من خیره شد وهمینطور بی دلیل لبخند زد.از حالت چشمانش می شد راحت فهمیدقصد وغرضی دارد ولی برای کسی به سن وسال من قصد شیطانی یک زن مهم نبود.الان نزدیک دو سال نه شاید یک ماه شاید هم ده روز
|
|
چهارشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۲ ۱۷:۰۳
نظرات: ۱۲
|
|
سنگ قبر شخصی عرق از سروصورتش می چکید،همیشه به خاطر چربی زیادی که داشت موقع کار خیلی زود عرق ،سر وصورت وزیر بغلش را خیس می کرد مخصوصا درگرمای تابستان.بالاخره کار این سنگ قبر هم ت
|
|
يکشنبه ۳ شهريور ۱۳۹۲ ۲۲:۳۶
نظرات: ۱۱
مجموع ۶ پست فعال در ۲ صفحه |