سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        دو ثانیه مانده به آخرالزمان
        ارسال شده توسط

        احسان کاظمی

        در تاریخ : سه شنبه ۱۹ شهريور ۱۳۹۲ ۱۶:۳۲
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۹۲ | نظرات : ۹

        با دستان لرزان دنده ی ماشین را عوض کرد،باید هر چه زودتر جنازه ی زنش را گم وگور می کرد.باید جایی می رفت که هیچکس او را نبیند.صدای بوق ماشین پشت سرش تمام بدنش را لرزاند.یاد جیغ های پروین افتاد وقتی با مشت و لگد به جانش افتاده بود.چقدرفریاد می کشید.چقدر التماس می کرد.چراغ مقابلش قرمز شد و او به سختی توانست پدال ترمز را زیر پایش پیدا کند وفشار دهد.خون هایی که در لحظات آخر از دهان پروین بیرون می آمد مثل رنگ این چراغ، قرمز بود قرمز قرمز.

        ***

        از بین رزهای سفید وقرمز و زرد،رز قرمز را انتخاب کرد و مرد گل فروش برای او دسته گلش را باخزهای سبز و روبان سفید و کمی اکلیل تزیین کرد.فقط مانده بود نوشته ای که روی کارت سفید کوچکی باید به دسته گل منگنه می شد تا مشخص شود دسته گل برای چه شخصی وبرای چه مناسبتی است.می خواست روی کارت سفید را با خط خودش پر کند.دسته گل را گرفت و سوار ماشین شد و به طرف خانه حرکت کرد.اما درست سر چهارراه اول پشت چراغ قرمز گیرافتاد.فرصت خوبی بود تا روی کارت سفید آنچه می خواست بنویسد.خودکارش را در آوردنوشت:«تقدیم به بهترین وزیباترین همسر دنیا،پروین عزیزم تولدت مبارک.»

        ***
        کنار لبش باد کرده بود،زیر چشمش کبود شده بود.اثر دست کامران هنوز روی صورت دخترش باقی مانده بود.سوییچ را از دخترش گرفت وخودش پشت فرمان نشست.دخترش پروین حلقه اش را در انگشتش می چرخاند وبه آن نگاه می کرد.حس مادری اش دیگر اجازه سکوت به او نداد و گفت:«آخه دخترم،دیدی که همین الان روانپزشک چی گفت،مردی که همیشه زنش رو بزنه مشکل داره،کامران روانی،تو باید ازش طلاق بگیری ،اون سادیسم داره؛بیا ایندفعه رو به حرف من گوش کن و ازش جداشو خیال خودت و منم راحت کن.» پروین حلقه اش را ازدستش بیرون آورد و با صدای لرزانی گفت:«اگه اون بفهمه می خوام طلاق بگیرم بیچارم میکنه.نگران نباش مامان. خودم امشب باهاش صحبت میکنم.شاید همه چی درست شد.ا.ا..مامان مواظب باش چراغ قرمز شد.»

        ***
        کامران پشت در ایستاد.دسته گلش را بالا آورد و کلیدش را در آورد و در را باز کرد وبا چهره معصوم پروین که کبودی های صورتش حالا بیشتر از قبل نمایان بود مواجه شد.دسته گل را به طرفش دراز کرد،پروین بدون این که چیزی بگوید خواست دسته گل روز تولدش را از کامران بگیردکه همه چیزمقابل چشمان کامران قرمز شد دوباره دهانش کف کرد سرش درد می کرد رگهای عصبی اش بیرون زده بودند خانه پر بود از بوی ادکلن ها و عطرهای مردانه .. پروین متوجه خشم کامران شد و خواست از کامران فاصله بگیرد که اولین ضربه دست کامران گوشه لبش را پاره کرد.رزهای قرمز وکارت تبریک روی زمین افتادند.وکم کم همه جا قرمز شد.ادکلنی گوشه اتاق خودنمایی می کرد و تقدیم شده بود به« بدترین همسر دنیا کامرن عزیزم».

        ***

        چشمش به ثانیه شمار چراغ قرمز بود ولی تمام حواسش پیش جنازه ی پروین بود که بی صداتر از همیشه در صندوق عقب ماشین جای گرفته بود.صورت پروین زمانی که گلویش را فشارمی داد چقدر بی حالت بود.نگاهش سرد بود ومعصوم تر از همیشه به نظر می رسید لبانش را که با رژ قرمز رنگ کرده بود تا زیباتر شود می بوسید طعم سردی داشت ولی دووست داشتنی تر از همیشه بود.بوی ادکلن مردانه مستش می کرد.. دوباره بوق ماشین پشت سرش تنش را لرزاند.ثانیه شمار روی عدد دو متوقف شد.تنها دو ثانیه دیگر مانده بود. فقط دوثانیه


         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۲۲۱۸ در تاریخ سه شنبه ۱۹ شهريور ۱۳۹۲ ۱۶:۳۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2