دوشنبه ۲۸ آبان
اشعار دفتر شعرِ چكيده هاى ناب شاعر محمد رحیم کاظمی
|
|
نبودی وندیدی
که برماچه رفت
چه تیغهاکه برمانکشیدند
ازشهر...............
|
|
|
|
|
می دانم که تو:
خودبهاری
بازکن چندپنجره ره
..........
|
|
|
|
|
ازسمتی دور
زیرسقف آسمانی پراز:
درد وزخم
بوی باروت،طعم سرب
|
|
|
|
|
ازقدیم گفته اند
سنگ سر جای خودش سنگین است
درمن
هیچ.........
|
|
|
|
|
توشکل گرفتی
شکیل و زیبا
رقصت موزون درنسیم
فضا پراز.....
|
|
|
|
|
ببارباران
ببارباران
که می ریزدمرا سیلی زچشمان
دراین شبهای تنهایی
....
|
|
|
|
|
من اهل همین جایم
همه خاطراتم
ریزودرشت،سپیدوسیاه
|
|
|
|
|
آفتاب سرد وبی رمــــــق
درافــقی دور،درفـــلق
به شــــــطی ازخـــون..............................
|
|
|
|
|
هوایش راداشته باش
که برتنش چه بسیار دارد:زخم ناسور
وچه رنجها که نبرده و
.....................
|
|
|
|
|
ذره ذره
آیه آیه
به قلب من نازل شدی
|
|
|
|
|
آخ اگر می شد
اگر می شد که برگردم
از آسمان....
|
|
|
|
|
اگر می شد برگردی،برمی گشتم
تکه تکه ها،خاطره ها
یادهایم رابرمی داشتم
|
|
|
|
|
بر می گردی
اما نمی دانم برکدامین موج نشسته ای
که آمدنت این همه دیرشد
|
|
|
|
|
باید تمام شهر پر می کشیدم
هر گوشه دنج وشلوغ
اینجا ،آنجا را سر می کشیدم
دل می بریدم زان همه بیهودگ
|
|
|
|
|
ای حنجره ات همیشه بغضیده
گلهای شادمانی ، درتنگنای گلویت سوخته
طعم خاکستر دارد نفسهایت
.......
|
|
|
|
|
لا به لای نفست نرمم کن
با من ازعشق بگوگرمم کن
کودکم،نابلد درس عشق
به بلوغم برسان.................
|
|
|
|
|
عجب رنگین کمانی داره چشمات
چه طوفان مهیبی داره چشمات
|
|
|
|
|
زیباست وشورانگیز
ذهن آدم را روشن می کند
با ادایش:
|
|
|
|
|
پس کی
.......................................
نه باد ونه بوران
نه سیل ونه طوفان
هیچکدام نمی توان
|
|
|
|
|
از من به ذهنش تداعی شده است
بوی خاک ، بوی کپک می دهد این من
یا که مثل اسب پیری مانده در گل
|
|
|
|
|
شعری بگو درشبستان عاطفه ها
مرا به فاصله های دور مبر!
غزلی بخوان که فقط
مرا به یادخودت بیندازد:
|
|
|
|
|
همهمه وغوغا بود
از دورهمه چیزپیدا بود
|
|
|
|
|
آهسته آهسته شنیدم
حس غریبی می گفت
برخیز ای مسافر
|
|
|
|
|
ای ناز دلپذیر
بالا نشین دل خسته ام ، ای عشق
|
|
|
|
|
سورمه به چشمت عجب می آید
سایه به پلکت قشنگ می آید
معرکه درمعرکه گردد عزیز
وقتی دوپلکت به
|
|
|
|
|
روزگار خوبیست که،توبامن خوبی
وباسرانگشتان سحرآمیزت
......
|
|
|
|
|
یا بزنم قیدهمه چیزو اگر بگذارد
بگذارمش سرراه ،هرکه دلش خواست بردارد.
|
|
|
|
|
اعجازکن،زنده
جوانه فسرده برتن این چنارپیر
عبورکن بده:
برکرت کرت.....
|
|
|
|
|
یک بلیط یکطرفه
قدمهای سست ولرزان
نگاههای سردوپائیزی
....
|
|
|
|
|
دعوتم کن به شب شعر نگاهت
یک آسمان حرف دارم امشب ، باتووچشم سیاهت
آسمان آبی شب های من
ای امیدبخش د
|
|
|
|
|
لحظه ای بیشتر بمان، صبر کن
گرکه نیامد خوشت،قهرکن!!
وای ،که چقدرحال خوشی داشتیم!
|
|
|
|
|
ای بهترین کارآفرین
ای کارگذارمنتخب
بازهم سرکارم گذارکه
چقدرخوب است ، باتوکارکرد
|
|
|
|
|
شرابی که نوشم من از جام تو
کنم کام شیرین من ازکام تو
به پرواز درآیم به اوجی بلند
|
|
|
|
|
گاهی ،بیقراری هم چه زیباست
وقتی که من عاشق توباشم
دربه در
کوچه به کوچه
ب
|
|
|
|
|
هی امشـــــــــــبوفردامکن
ایــــنجوری با ما تا مکن
دربــــــــــند تارمـــــــویتم
|
|
|
|
|
آخرزکوره درمی روم وشاعر می شوم
ازسطراول تابه آخرمیکــــــشـم درد
می نویـــــــــــــــــسم درد
|
|
|
|
|
مرا درخم محراب ابرویت
درطلوع سپیده عشقت
درگیر کن
با نازچشمانت
باگرمی ی ن
|
|
|
|
|
نمی دانم چه جوری بود که :
اینجوری شد
فقط یک نگاه خمارو
.....
|
|
|
|
|
اين همه غلط گيرى
بهانه جوئى وبهانه گيرى
سنگ زدن به پاهاى زخمى درگذر از كوچه هاى مل
|
|
|
|
|
صاف وصادق پيله بازم بى غش ، بى ريا صفحه دلم سفيد ،بى لك آباداست از آه
|
|
|
|
|
آرى اينجورى بود قرارمان كه بيائى پنجره احساس مرا بگشائى وبر سر سبزه اين خاك بنشانى گل
|
|
|
|
|
من تا چشمان تو چقدرفاصله دارم چقدربايدپيچـوتاب بخورم وازتب داغ هواى توگربگيرم ودرپنجره
|
|
|
|
|
آب و آينه،عطر وگلاب وشبنم درنفست جارى توبراى نماز مى رفتى كه آسمان دلتنگ توبودوخدا! ماه
|
|
|
|
|
درژرفاى درياى هستى به شهرپرى دريائى غواصى بايد درجستجوى مرواريدى باكره به ام
|
|
|
|
|
به سمت چشمهايش كه مى رود يادم مى رساند به بهار،مرا به آسمان آبى ويك جفت ستاره به شا
|
|
|