بین فامیلم گره از بخت سفتم ! وا ! نشد
از در و همسایه کیس قابلی پیدا نشد
با وجود پول و کار و خانه ی ویلایی ام
دختری مجذوب این کیفیت والا نشد
سنم از چل ! هم گذشت و بین این شهر فرنگ !
هیچ حوایی به قلب عاشقم شیدا نشد
مُردم از آینه و حمام و رنگ موی سر
د ِ نمی دانم چرا اقبال من بینا نشد ؟!
والدینم مضطرب از بخت خواب آلوده ام
خسته می پرسند که ، اینجا نشد ؟ آنجا نشد ؟
یک شب از فرط کسالت توی ! اینترنت شدم
در پی زوجی که در محدوده ی اینجا ! نشد
مرکز دلداریابی ِ ! موسيو پوآرو !!
می روم ، چون بدتر از بد در همین حالا نشد
دفتر خوش آب و رنگی با مشاورهای خاص
حق عضویت که بیش از سیصد و پنجا ! نشد
چار! دیدار طلایی با حضور جمعی از
مریم و نیلوفر و مهری اگر رؤیا نشد !
اولی ، ديپلم به بالا دارد اما حيف كه
یک دوبیتی در ته چشمان او معنا نشد
دومی ، با یک کاتالوگ از مزون های مدرن
خیره در من شد که وا ؟! " بنجل تر از آقا نشد " ؟!
سومی ، شیری درون يك مولاژ آهني
زندگی با او به جز در شاخ آفریقا !! نشد
آخرین مورد که رؤیایی ترین نادیده بود
جز صدایش ، وعده ی دیدار او اجرا نشد
الغرض ! دیدارهای پولکی سر آمد و
بخت در اغمای بنده همچنان احیا نشد
در نهايت موسيو خندان چنين گفتا به من
دوره ي بعدي مون امي ( 1) گرچه با اينها نشد !
***
در اطاق ( 66) شصت و شیش بخش اعصاب و روان
دوز داروهای من امشب چرا بالا نشد ؟!
آن من ِ آواره ام از خاطرات گیج و ویج !
در نمی آید اگر درمان او فردا نشد ...
mon ami : كلمه فرانسوي , دوست من !