دوشنبه ۵ آذر
اشعار دفتر شعرِ خاطره های زخمی شاعر میثم الهی خواه(قاصدک باران) تک لُر
|
|
خدایا ، اینروزها بین زندگی و آدمهایش مانده ام !
|
|
|
|
|
حال این روزهای من اصلا خوش نیست !
|
|
|
|
|
ردپای تو بر این برف
تنها دارایی من از این زندگی ست ..!
|
|
|
|
|
تو هم به تنهایی من می خندی
|
|
|
|
|
بگذار بگویم حرفهای دلم را ، تو ببخش !
|
|
|
|
|
هنوز هم سکوت روی لب هایم درد دارد..
میترسم بمانی و درد بکشی......
|
|
|
|
|
بدون دعوت به سراغم می آیی !
|
|
|
|
|
چرا برگشتی ؟
باید گذر کرد
از بودن با تو دیگر حذر کرد
|
|
|
|
|
باز هم سنگی از خاطراتم بر میدارم
|
|
|
|
|
نامهربانی ات ! تنها یادگاری تو برای من
|
|
|
|
|
از کودکی به من یاد دادند.... که آب را همراه بابا بنویسم حال سالها از آن زمان بچگی میگ
|
|
|
|
|
خداوندا... می خواهم تو را صدا بزنم با تمام وجودم ! با تمام پریشانی ام می خواهم هیشکی را ن
|
|
|
|
|
*بگذار باور کنم رفتنت را..! سنگینی شکست را بر روی شانه هایم احساس می کنم آیا این همه سکوت برای
|
|
|