دلم برای روزهایی تنگ میشود
که تو بودی و همه چیز زیبا بود
باز هم سنگی از خاطراتم بر میدارم !
و میسازم خانه ای کاه گِلی ، برای امروزم
چقدر دلتنگم ...
نه برای تو ،توئی که رنگ عوض کردی
دلتنگم برای گُمشده ای که روزی همه ی وجودم بود
مرا در فریادهای عاشقانه ات حل کن
مَگُذار شطرنج من و تو پایانی داشته باشد!
بگذار امشب از میان لحظه های خاک خوردهِ
آخرین فال حافظ را به نیت بودنت بگیرم
بزرگترین گناهِ من
دلبستن به 3 سطر پایانی صفحه 19 بود
همان جایی که حافظ از تو میگفت
چقدر شطرنج زندگی من و تو مبهم بود !
تو به کجای زندگی من چَنگ زدی
که من مات و بی پروا تسلیم شدم
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.