يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ ګمشده شاعر سمیع مددی
|
|
شام هجران سحر نشد چه کنم
ناله شب اثر نشد چه کنم
|
|
|
|
|
آنکه درد او کشد این قلب رسوا من است
|
|
|
|
|
آنکه درد او کشد این قلب رسوا من است
هر چه پنهان می کنم چون سایه همرا ه من است
آن دل پاک و لطیف اش
|
|
|
|
|
Options for this story
»میبخشمد که حالا نیست . پیش تو دیګر جای من«
میروم ا
|
|
|
|
|
دلم تنک است کمی غم دارد امشب که دنیای پر از درد خواهد امشب به آسمان بنګرم دردم فزون شد که ا
|
|
|
|
|
بی تو زنده ګی بیزارم من بی توچون اشک بیقرارم من همه دنیا به من فریب خورند بی تو مجنون بیا
|
|
|
|
|
خطوط گردنت را دوست دارم
همین یک بودنت را دوست دارم
توا
|
|
|
|
|
چشمانت به یادم است ای ګمشده هستی سال هاست که رفتی تو آتشی به جانم است آن خنده های زیبا
|
|
|
|
|
روزم خراب وشب به خیالت تا به صبع میمیرم از فراقت چی بد دعا کنم ترا هر لحظه هر دقیقه به یاد بود
|
|
|
|
|
نیست راهی یا خدایا هجر او ګشته مرا آتش و سوزدرونم کرده است پخته مرا این فراقش تا به کی باش
|
|
|
|
|
دردی احساس نمودم به دلم تو که از پهلویم ګزر کردی انکه روزم سیه چو شام ګردید تو ګه بر م
|
|
|
|
|
عمرم به سر رسید و هوایم دیګر نشد آن خواب از برای تو دیدم به سر نشد بیمار و نا توان و ضیفم ز
|
|
|