تا کی بکشم حسرت آغوش تو بر دوش
خود رفته منم من،که شدم پاک فراموش
دانم که ندانی زنگاهت چه بریزد
برجان و دل رفته این ساکتِ خاموش
تا کی نرسم؟ سهم من و قسمت من چیست؟
باغیر خوش انصاف! نه انصاف چنین نیست!
تابی به دلم نیست رقیب دل من کیست
در ناز و کرشمه شده جان نمره تو بیست
خود کرده به تدبیر ندارد ره و راهی
آهی به گهی می شکند پشت سپاهی
زیباتری از لیلی و شیرین نظامی
شطرنج دلم را تو فقط حضرت شاهی
شایسته تجلیل ، دل و جان به فدایت
هرگز نبود کفر ، خدا کرده خدایت
غارتگر جان غارت دل باد حلالت
هر ثانیه دل هست هوایی هوایت
تسلیم زسمت نگه آمد ز سر آغاز
این است همان قسمت ناگفته اعجاز
گیرم که ببازد به قمار این دل لجباز
با عشق تورادوست بدارم به صد آواز
الهام به واژه ، تو اتمام و تمامی
تو نقطه برجسته هر شعر کلامی
تو جان و جهانی وتو امنی و امانی
صد واژه به صف تا بکند بر تو سلامی
""المنته و لله که در میکده باز است""
ترکیب تو و عشق عجب جالب و ناز است
شعر نگهت سِر مَگو مخزن راز است
راز عطش تشنه نیاز است و نیاز است
#حسین گودرزی"تشنه"
۱۴۰۳/۰۳/۱۵
بسیار زیبا و دلنشین بود