يکشنبه ۱ مهر
|
|
شعر« بار سفر بسته » سروده ی « مهندس فرشید خیرآبادی »
بار سفر بسته
در گیر و دار شدن و ماندن
برای
|
|
|
|
|
در تلالوی خیال چشم هایت مثل گل اقاقیا در باغ نگاهت
|
|
|
|
|
در کوچه ی مُنتهی به بازارِ قماش / زیرِ خُنکای سایه ی پیچک و راش
|
|
|
|
|
ازباغ گلت بــــــــــــوی وفایی نشنیدم
از داغ تو پیـــــراهن بسیار دریـــــــــدم
روزی نفست گشتم و
|
|
|
|
|
Marziye sadat:
بیا برایت بخوانم
از تاریکی یک بهشت
و بی چراغ ماندن آرام کده یک خورشید
و نورش
|
|
|
|
|
چه خوب که
نوشتن قرارمان بود
|
|
|
|
|
هر چند گلی گشاده رویی کم کن
|
|
|
|
|
ما بدهکاریم عشقی را به هم
لحظه های ناب در اغوش غم
|
|
|
|
|
بوی باران است و می مستم نمیدانم ز چی
|
|
|
|
|
به این باور رسیده ام که آدم هیچ وقت آدم نمی شود.
|
|
|
|
|
میشود در این تنهایی غربت
نوشید چای بدون قند را
میشود عاشق شد
دوست داشت ادمها را
میشود تکرار کرد
|
|
|
|
|
اری می گویی به نبودن ها در رفراندوم ماندن و رفتن...
|
|
|
|
|
به کدامین گناه باید سوخت
به کدامین نگاه باید دوخت
|
|
|
|
|
خوب مي دانم ته اين ماجرا مال مني
|
|
|
|
|
نازنین در زندگانی یار جانی بهتر است
یار جانی از گل ابرو کمانی بهتر است
چاق
|
|
|
|
|
مرو تمام هستی ام، مرا چنین گدا مکن
|
|
|
|
|
حیوان
نگران انسان شده
این است عمق فاجعه رفیق
|
|
|
|
|
هنوز
پیش چشم خیال
به دنبال تو می گردم.....
|
|
|
|
|
چه کسی می فهمد
غمِ تلخِ منِ مردادی را؟
|
|
|
|
|
کاشمیشدکهزمانرابهعقببرگرداند
|
|
|
|
|
فراموش کرده ایم جمله خداییم
همه او را میان کوه دنیا چون نواییم وصَداییم
اَیا ما مردمِ با اصل و ر
|
|
|
|
|
مُردَنِ چلچله ها را بی گمان حرفی نیست
حرفی از بُقچه یِ تنهاییمان باید زد .
|
|
|
|
|
زخمِ چشمِ کدام شورچشمی،
زخم زد
من و تُنگ شیشه ای واژه هایم را؟
چشم وا کن
برخیز
به عیادت آم
|
|
|
|
|
نور نبود ، نمی رقصید ستاره در آسمان
عالَم نگشته بود بر پا ، حاکم بود برعدم سکوت
نه برکه ، نه باران
|
|
|
|
|
شعر من
روح سرگردان مردی ست
یک پای ش در آخرتی موهوم
پای دیگرش ایستاده بر این جهان سست
واژه ه
|
|
|
|
|
من همان کودکم .
مرا از زندان بزرگی رها کنید .
|
|
|
|
|
تویی و تصویری از راز نهفته منم و این بازی که برنده ای نداره
|
|
|
|
|
گذشت زمان وگذشت کردن
نامم را مرد کرد و
خودم را ولگرد
|
|
|
|
|
حریم کبریا
من ازچشمانِ تولبیک گویان،تاحریمِ کبریا رفتم
همانجائی که میزد،نقشِ جادوئی چشمان تو ر
|
|
|
|
|
میان سرود سرانگشتانت بر حصار سکوتم
|
|
|
|
|
افسون شده دست و دل و جان ، شعر و بیانم
از طـــایفــــــــــۀ عشقــــــــــــم و رســـــــــوایِ جهـ
|
|
|
|
|
ای پرنده مهاجر به کجا می روی اکنون
ازچه چیزی می گریزی به کجا چنین شتابان
|
|
|
|
|
بجز هنر که همه تاج آفرینش اوست
حسیر منزلت و تاج خسروان نخورم
|
|
|
|
|
زمزمه پرندگان زیباست
شادی در بین آنهاست
|
|
|
|
|
وسط مهلکه و دود فراموشم کرد
آنکه معشوقه ی من بود فراموشم کرد
آنکه از شعر فقط قافیه را می فهمید
در
|
|
|
|
|
زندگی قصه یک عمر جفاست
زندگی صحبت یک عمر بقاست
|
|
|
|
|
چرا این گونه سوت و کور و سردی ؟
سراپا مملو از احساس دردی ؟
|
|
|
|
|
تا اطلاعِ ثانوی، مردن برای تو دگر در مصلحت نیست
|
|
|
|
|
به مناسبت سالگشت ولادت بانو حضرت معصومه سلاماللهعلیها
|
|
|
|
|
باز این فاصله و یک دل تنگ ...
|
|
|
|
|
افتاده بر خاک ...
بر خاک افتاده بود ...
بیهوش و زخمی ...
مردی که اهل ویتن دورف نبود ...
|
|
|
|
|
خنده های تو شدیدا به دلم میچسبد
مثـلِ بـاریدنِ بـاران ، وسطِ تـابستان
|
|
|
|
|
همـه جـا، نـامِ تُرا بُردم وخود،نـام گرفتــــم...........
|
|
|
|
|
من از اکسیژنِ یاد تو
سرسبزم...
|
|
|
|
|
باید از عشقت گریزم چاره ای دیگر کنم
|
|
|
|
|
هرچهمیگویمقلمرابشکنمشعرینگویم
|
|
|
|
|
گریزان ز دستی گلی بهر چیدن ......
|
|
|
|
|
ای دل چه میخواهی تو از جانم
|
|
|
|
|
خدایا٬ دنیا نباشد برزخ.......
|
|
|
|
|
گورستانی چند سخت
خنده هایی ولگرد
چند درختان چنار
آدمایی شبگرد
نورکی کم سو بسان پاییز
هروله ها
|
|
|
|
|
شعر 83 از کتاب «درخت وهم» سروده ی « فرشید خیرآبادی »
چه خیالی ، چه خیالی ، چه خیال
وَ خدا را و
|
|
|
|
|
شرممان است بگوییم که ما انسانیم .
|
|
|
|
|
پروژه ی کاذب طویل المدت
ظلم فرزند آدم به آدم
کلید خورد .
|
|
|
|
|
روح مغناطیسی من
روی امواج هجوم می برد
و سامانه خورشیدی من
پایتخت آسمان می شود
|
|
|
|
|
امشب دل وجانم سراسر درد دارد
آری برادر زخم بستر درد دارد
تقصیر را بر گردن مشرق نینداز
مغرب بچرخد
|
|
|
|
|
من هم
...در هاله بودم، پذیرای ازدحام
باید نیشتر زد
دو عفّت مجسّم همدست اند !
|
|
|
|
|
بهم بگوکه دلخوری
گلایه هاتوروبکن
برای عشق بینمون
بازم یه آرزوبکن....
|
|
|
|
|
زن فقط از شانه ی مردانه می گفت و نگفت..
چاره ی مردی که روزی گریه خواهد کرد چیست
|
|
|
|
|
کم کم تمام شهر هم رقاص میشد
ویروس پر آوازه ی در انتشارم
|
|
|
|
|
از هر انگشت نگارم هنری می بارد
حبذا خالق هستی چه ثمینی دارد
|
|
|
مجموع ۱۲۶۸۰۶ پست فعال در ۱۵۸۶ صفحه |