جمعه ۱۴ ارديبهشت
|
|
فدای غنچه ی موهای یک کمی به دَرَت
|
|
|
|
|
آتش چشم تو دیریست به جانم شده است
|
|
|
|
|
بگذار که در پیرهنت ماه برقصد
با هرم تب آلود تنت ماه برقصد
گیسوی رها را تو رها تر کن و بگذار
ب
|
|
|
|
|
به ظاهر ؛ جملگی با هم رفیقیم ...
|
|
|
|
|
تو آن مهری که در سرمای یلدا شب
چو خورشیدی که آید از پس تاریکی شب
ز غاری سرد و تاریک و پر درد
بد
|
|
|
|
|
دریغ از گوهری کم یاب،دریغ از رویی چون مهتاب
دریغ از قلب چون شیشه،دریغ از تاب،دریغ از تاب
|
|
|
|
|
⚫وروجک
وروجک عاشق
لابلای طنّازی هایت
وسیع شده ام!
مث:
چیزی که...
|
|
|
|
|
ميخواهم از این درد نهانی بگدازم
با خاطره شاد تو صد قصه بسازم
باشد كه از این ابر زمستانی غمگ
|
|
|
|
|
چرا خواهی که از من دور باشی
برای دیگران در تور باشی
|
|
|
|
|
درماندردهایدلمبوسههایتوست
|
|
|
|
|
خیس خیسم ،
از اشک
خانه ی خاطره خالی ست ،
ز بوی تو و من
کاش پر می شدم از بوی تو وخاطره ها.
|
|
|
|
|
بی تو هر صبح و شبم رنگ زمستان دارد
دل دریایی من میل به طوفان دارد
|
|
|
|
|
عید یعنی عطر تو ، عطر بهار
ساقه ی سبز خیال،باغ و سه تار
|
|
|
|
|
برای سایه ی تنها دگر بُرد قماری نیست
|
|
|
|
|
ماه بانوی من ! دمی بنشین
پیشِ مردی که دوستت دارد
|
|
|
|
|
جای سیگار کشیدن غزلی شعر بخوان
|
|
|
|
|
بر بال موج آبی شدم،از شعر تو ماهی شدم
من ماه را بوییدم و از قصه ای راهی شدم
شیرین تر از لیلا نبو
|
|
|
|
|
نمی دونم چطور شد که همچین نوشته ای به سرم زد! به هر حال شعر ناب حضرت مولانا رو با تقلید خراب کردم،
|
|
|
|
|
جهان را با نگاهت بین
تفکر کن
تعقل کن
سرابی بیش پیدا نیست
در این مجموع بی سامان
|
|
|
|
|
جانمازت مادرمن نوش داروی دعاست
|
|
|
|
|
ای خدای بهار کاری کن
تا به جان ها بهار ریشه کند
بتکاند دل از سیاهی ها
ریشه ی قهر و غصه تیشه
|
|
|
|
|
دیوارهای شهر غمت را تباه کن
معشوقه ام بیا و برایم گناه کن
|
|
|
|
|
بهار، نام ِ دیگرِ توست
آن جا که پنجره ی اتاق را باز میکنی
موهای بلندت را در باد رها میکنی
|
|
|
|
|
ای دادازبی پولی،که دل راشرمنده کرد
تحصیل وبامدرکند،پیش همه بنده کرد
ای دادازجوانی،که یک قلب پیرد
|
|
|
|
|
ای یار بهار آمد، پروانه خرامان شد ..
|
|
|
|
|
خطاهای دل آدم که بد نیست
به درد بی دوا ، باشد شفایی!
|
|
|
|
|
ز زردانگیز پاییزان نترسانم
|
|
|
|
|
گشته حاضر آدم و ميمون وخر
بـهـر تصميـمي بـه غـايـت مـعـتبر
|
|
|
|
|
هُدهُد خوش خبــر آن خانه دلدار کجاست
مقصد عاشق و دیوانه و هوشیار کجاست
غرق دریــــای معانـــی شد
|
|
|
|
|
خاکسترهای گداخته را
که بعداز خاموشی آتش
هویدا می شوند,
بسان آرزوهایی می بینم,
که .....
|
|
|
|
|
منم آن عاشق دلخسته ی وسواس زده ،
تو عروسی ، که به سر شاخه ای از یاس زده !
|
|
|
|
|
سلاح آخر ما زخم شمشیر است
لبان سرخ تو حیف دست و پا گیر است
...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
برگشته ام از راه درازی به امیدی
انگار رسیده شب یلدا به سپیدی
باعقل نشستیم و دویدیم و پریدی
|
|
|
|
|
تا به کی با این مسلمانی به دین پرداختن ؟ ...
|
|
|
|
|
هرچند جان غیر شده ای من هنوز هم...
جانم نگفته ام به کسی جز تو سالهاست+
|
|
|
|
|
• رفتی و از رفتن چرا بامن نگفتی
• ای آشنا یک حرف از رفتن نگفتی
• عشقت به جا نم ریشه دیرینه دار د
|
|
|
|
|
کسی بر طبل تو خالی نکوبد
نگوید با نگاهی گشته شیدا
دگر بر کنده از رخ دل نقابش
چنان ماهی که در شب گ
|
|
|
|
|
نقشه ی قتل مرا بر صلیب سینه ات کشیده اند
|
|
|
|
|
زبان حال حضرت علی با زهرای اطهر
|
|
|
|
|
هر کجا دیدی مرا گفتی برو....
|
|
|
|
|
گفتی که دوست تو دوست و دشمنت دشمن منست
آن دوست که کشت مرا دوست یا دشمن تو بود؟؟؟
|
|
|
|
|
هنوز سر می بُرد بی گناهی را...
|
|
|
|
|
همانجا بود که پوپک از پشت پنجره ی باران
برایم با گل ارکیده ی پژمرده دست تکان می داد
|
|
|
|
|
يك بارِ ديگر ديدمت، اي يارخوش گفتارِ من
راهت زِ ما كج ميكني، تا بشنوي اصرار من
|
|
|
|
|
...افرادداخل حفظه
اخمی برپیشانی انداخته
وپرسیدند:
می شود اینگونه بود؟
....
|
|
|
|
|
درمانده ام،اما دگر اصـرار ندارم
حس وهنري در دل وگفتارندارم
|
|
|
|
|
چراهرشبهمینساعت بیادتشعرمیگویم
|
|
|
|
|
نگــــــــــــــــاه
تماشاچی ِ
اینهمه چشمان در مِه
و
اشک های بی واهمه ی پی در پی
در موج، موج
|
|
|
|
|
قصه از شعر حرامیست که هر بیتش را
|
|
|
|
|
عسل بانوی شیرازی چه خوب و ناز می خندی
صدایت می کنم بانو! به این الفاظ می خندی
|
|
|
|
|
به من افزود اندوه و مرا از خویش منها کرد
|
|
|
|
|
شکسته می شود شبی حصار انتظارها
|
|
|
|
|
بین دوراهی مانده ای؛ تردید یا باور؟!
انگار هستی آتشی در زیر خاکستر!
سبز و سفید و سرخ پیش همدگر
|
|
|
|
|
خداوندا دلم را یک صفا ده
به خوبان آنچه را دادی بما ده
|
|
|
|
|
ای
ممد_کاج درد عشقت می کشد آخر تو را
|
|
|
|
|
گویند همه:خدا نشسته بر مسند حق
برخیز و اجازه ده دمی نشیند خود حق
|
|
|
|
|
تاکه یارم شدبه فن دلربایی آشنا
کردبایک حمله غارت طاقت وتاب مرا
|
|
|
|
|
نمی فهمی چرا ؟ صدها دلیل است
یگانه بُت شکن نامش خلیل است
کمی بهتر بیندیش
|
|
|
|
|
خستگی درد بزرگی که به کوچک شدنم چنگ زده...
|
|
|
|
|
تقدیم ب شما حضرت مهررررررجناب استاد فکری
|
|
|
|
|
عشق یعنی که به دندان برسد درد ولی
باز در فکر غم و شادی دلدار شوی
فصل هایت همگی پر شود از بارش برف
|
|
|
|
|
در فراسوی جهان
نیست آغازی بر این پایانِ بی تکرار
کورسوی امیدی هیچ پیدا می شود؟
یا چنان غوطه ور اس
|
|
|
|
|
افراد تک به تک وارد شدند.
لب غرولند
پیشانی ز اخم
آه بر دهان
غرق ....
|
|
|
|
|
مرا درسالمندانبستریکردیتوبیرحمی
|
|
|
|
|
تیشهرامحکمبزن منریشهمیخواهمچکار
|
|
|
|
|
شب پشت نگاه آسمان خوابیده
|
|
|
|
|
امشب ز دلم غبار غم جارو کن....
|
|
|
|
|
ای تمام هست زینب ... فاطمه
|
|
|
|
|
تقدیم به مادر سادات حضرت زهرا
|
|
|
|
|
پریشان رفته ای
بعد ِ من با آدمکهای فراوان رفته ای
از مترسکها شنیدم با کلاغان رفته ای
زمزمه
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۱۸ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |