پنجشنبه ۱ آذر
اشعار دفتر شعرِ ساغر خیال شاعر شکیبا شهیدی(متخلص به ساغرصبوری)
|
|
دلم برای تو ای خوب من غبارگرفت
دوباره این دل تنهای بی قرار گرفت
بیا که بی تو پر از سردی زمستانم
|
|
|
|
|
نذر مولای دلها مولی الموحدین علی ع
***********
وقتی
علی خون فریاد می کرد...
شکیبا شهیدی..
|
|
|
|
|
تقدیم ب شما حضرت مهررررررجناب استاد فکری
|
|
|
|
|
نذر بانوی آب و آیینه حضرت فاطمه زهرا س
در از
جفا فریاد کشید
وقتی
پهلوی
زهرا*را شکست ..
شکیب
|
|
|
|
|
تا ابد تورا
گریه می کنم
*حسین.....
****
وقتی اشکها *
مرثیه
می خواندند....
شکیبا شهیدی
|
|
|
|
|
💫از دوریت جانم پریشان است برگرد
قلبم اسیر دست توفان است برگرد
🍏شکیبا شهیدی (ساغر)🍏
|
|
|
|
|
«*دلبرم شاداب می خندد برایم کافی است
درشبم مهتاب می خندد برایم کافی است»
شکیبا شهیدی
|
|
|
|
|
مثل کتابی گوشه گنجه گرفتارم
هم هستم وهم نیستم حال بدی دارم
شکیبا شهیدی
|
|
|
|
|
آتش زدی با برق چشمت دفترم را
شکیبا شهیدی
|
|
|
|
|
بازهم بی احتیاطی کردم و عاشق شدم...
از غمت رنجیدم و از عشق تو فارغ شدم..
شکیبا شهیدی
|
|
|
|
|
غزل غزل به دل من نشان روی تو بود
هرآنکه دید مرا در خیال کوی تو بود
شکیبا شهیدی
|
|
|
|
|
«««ب نام نقش بند صفحه خاک
عذار افروز مه رویان افلاک
عبیر آموز انفاس بهاری
زبور آموز سبک کوهساری
|
|
|
|
|
چقدر بی تو اسیر گریستن باشم
شکیبا شهیدی
|
|
|
|
|
میز دنجی کنج کافه ،قهوه و سیگارها
صبح و ظهر و شب همیشه با خیالت بارها
شکیبا شهیدی
سپاس از استاد ف
|
|
|
|
|
در هم کشیدی پلکهای بی زبان را
ازمن گرفتی ناگهان رنگین کمان راا
خون می چکد از چشمهای بیقرارم
دره
|
|
|
|
|
زنی از جنس همین پاییزم ...!
با ِتب تند غزل در گیرم
شکیبا_شهیدی
|
|
|
|
|
شبیه پنجره ای لا به لای دیوارم
شبیه فاصله ها از حضور بیزارم
شبیه چشمه دوری که در دل صحراست
پر ا
|
|
|
|
|
به استاد بزرگمهرم جناب فکری احمدی زاده (ملحق)
|
|
|
|
|
وقتی سکوت حال مرا بیصدا گرفت
غم دست و پای خاطره های مرا گرفت
شکیبا شهیدی
|
|
|
|
|
چقدر چشم بدوزم به صبح فردا من...
نشسته ام به کناری غریب و تنها..من
شکیبا شهیدی
|
|
|
|
|
وقت آن است که پیراهن شب باز شود
جستجوهای من وماه من آغاز شود
|
|
|