جمعه ۲۲ فروردين
اشعار دفتر شعرِ شیدایی شاعر روحیا لرستانی
|
|
قدر صد زن عاشقم کردی و من هم بعد از این
یک تنه اندازه ی صد مرد میخواهم تورا
|
|
|
|
|
روزی تو هم به گفتن آهی بسنده خواهی کرد
|
|
|
|
|
زن فقط از شانه ی مردانه می گفت و نگفت..
چاره ی مردی که روزی گریه خواهد کرد چیست
|
|
|
|
|
گفتی که دوست تو دوست و دشمنت دشمن منست
آن دوست که کشت مرا دوست یا دشمن تو بود؟؟؟
|
|
|
|
|
آنچه را در فارسی مان خوانده بودم داغ ها
در علوم تجربی مان با جگر آموختم
|
|
|
|
|
شیر وقتی پیر می گردد به پاس دوستان
اولین کارش خروج از گله های شیر هاست
|
|
|
|
|
سلیمان وار بنشستم به پای شیر مرگ اما
نمی پنداشتم تقدیر بفرستد به سوی تخت موری را
|
|
|
|
|
وصلت لاله و لادن شد و مجبور شدیم
سر هم را بگذاریم به روی سر هم
|
|
|
|
|
بچه لاتی هستم و بعد از گذشت سالها
تیغ ابرویت مرا دلتن
|
|
|
|
|
گفته بودک که فراموش کنم یاد تو را
با زبان گفتم و دل گفت مگر خواهم کرد؟؟
|
|
|
|
|
مثل قابیل از که می نالم غم تنهایی ام؟؟؟
من که با دست خودم تنهایی ام راساختم
|
|
|
|
|
سر بازم و حالا که مرا برده ته خط
در بازی شطرنج تو تاثیر گذارم؟
|
|
|
|
|
درد ها وقتی به شکل اشک می ریزد بدان
بغض سنگینی مسیر *آه* را گم کرده است
|
|
|
|
|
وسعت ذهن خودت را بیشتر کن جای تنگ
تا بفهمی تنگی تنگ تو دریای من است
|
|
|
|
|
واحد دلتنگی ام قوس کمرگاه شماست
من همان اندازه دلتنگم.... کمر باریکتر
|
|
|
|
|
دل سپردن بر رهایی حاصلش زندان توست
شیر را زلف رهایی در قفس انداخته
|
|
|
|
|
گرم بودن با رقیبانم یقین دارم رفیق
ظهر تابستانی از اهواز یادت داده است
|
|
|
|
|
سردی سینه ی من شوروی سابق توست....
آخر هیتلر و این جنگ نمی دانی چیست
|
|
|
|
|
رفتی و دریا به روی ماسه ی ساحل نوشت
موج من آخر بفهمی معنی برگرد را
|
|
|
|
|
سرت را بر سرم بگذار ای چسبیده بر قلبم
که غیر از لاله کس غم های لادن را نمی فهمد
|
|
|
|
|
مغرب همیشه محلی برای غروب نیست
کم مانده است شبیه خرم آبادمان کنند
|
|
|
|
|
گرچه چتری روز بارانی به دردت می خورد
شانه ای وقتی که گریانی به دردت می خورد
|
|
|
|
|
زندگی تفسیر تنهایی ست در طول سفر
می روم...تنهاتر از روزی که تنها آمدم
|
|
|
|
|
حس و حال گریه ها در پشت گوشی مشکل است
از نشانی ات بگو؟؟؟ گاهی حضوری لازم است
|
|
|
|
|
از کویر " بی علف " این نکته را آموختم
فکر بی بارانیم کردم....که مویم ریخته
|
|
|
|
|
با عکس چو باید که چو مرداب بسازیم
ای آنکه در این سینه ای و .....دوتر از ماه
|
|
|
|
|
بی تابی هر پنجره باد است ..بیا عشق
دست از سر این شاعر بی حوصله بردار
|
|
|
|
|
با بخت گره خورده گره ها زده بر زلف
شاید گره ای وا کند امشب گره ها
|
|
|
|
|
حال من دلتنگ دلتنگ است چیزی مثل این
" ساتنی " هستش که بر اندامتان چسبیده است
|
|
|
|
|
من ز تیغ تو و نارنج لبت دانستم
هر شب انگشتی از این دهکده کم خواهد شد
|
|
|
|
|
اندوه کویری به جگر داشته شاید
هر کوزه که دستی به کمر داشته...شاید
|
|
|
|
|
فهمیده ام از گریه ی برخورد دو تا ابر
اشک من و تو لحظه ی دیدار قشنگ است
|
|
|
|
|
جای بازو به دلم زخم نشانی ست ...پدر
داغ سهراب برای جگر زال بس است
|
|
|
|
|
باید که بفهمد اثر زلزله ها را....
در سینه ی خود هر که \" بمی\" داشته باشد
|
|
|
|
|
مثل قابیل از که می نالم غم تنهایی ام؟؟؟؟؟؟
من که با دست خودم تنهایی ام
|
|
|
|
|
وصلت خرمن و آتش به من آموخته است
حکمتی داشته بین من و تو فاصله هاااااااا
|
|
|
|
|
علت تنهایی ام شاید همین باشد که عشق...
میوه ی گندیده ی خود را سوا انداخته
|
|
|
|
|
گریه با طعم غزل حس قشنگی دارد...
|
|
|
|
|
از فقیری پیرهن را پاره کردن ننگ نیست..
ننگ آن باشد که در چنگ زلیخا مانده است..
|
|
|
|
|
طول گیسوی تو را دیدم و با خود گفتم....
شاید این قصه ی ما هم به درازا بکشد...
|
|
|
|
|
لات نالوتی تنم زخمی چاقوهای توست....
زخمی وقت نوازش از النگو های
|
|
|
|
|
در سپاه زلف تان این نکته را فهمیده ام...
\" مالکت \" هر کس که باشد
|
|
|
|
|
قافیه را باختیم....اصلا بگوید شهرتان
جای مستی ما دوتا را لخت با هم دیده اند...
|
|
|
|
|
لذت دیدارها درلحظه ی خواب شب است...
ای که امروز آمدی امشب نمی مانی ... که چه؟
|
|
|
|
|
رسم مردی است که اشکم نچکد پیش زنی....
آنقدر پشت سرت اشک ببارم که نگو
|
|
|
|
|
فلسفه چینی نکن با چیدن موهای خویش
منطقی باش و بگویم کم به پایت ریختم؟؟؟
|
|
|
|
|
پیرهن بر تن ندارم بس که مستم... درک کن
|
|
|
|
|
هروئین بیشتر از چند گرم اعدام است
تا در آغوش منی جرم دلم سنگین است
|
|
|
|
|
بچه لاتی هستم و بعد از گذشت سالها
تیغ ابروی
|
|
|
|
|
من سیاست را نمی دانم ولی فهمیده ام..
فتنه ی چشمان سبزت انقلابی دیگر است.
|
|
|
|
|
چون سکوتی که به یک ولوله ای می شکند
شکوه کم کن که دلم با گله ای می شکن
|
|
|
|
|
پرچم صلحت فریب م داده در میدان عشق
|
|
|
|
|
گرچه در کشور ما ناز تو جرم است ولی
ناز کن کیش دلم منطقه آزاد منی
|
|
|
|
|
یارمو خرمایی ام چون میل کرمان می کند
نرخ خرمای بمی ها را چه ارزان می کند
|
|
|
|
|
از گسل های لبت تبلیغ خرما را نکن
شهر بم را می بری در زیر آواری دگر
|
|
|
|
|
عشق با ثروت نمی سازد عروسک های من
هر که دارا می شود کی یاد سارا می کند
|
|
|
|
|
هستی ام چون هسته ای با خاک یکسان کرده ای
|
|
|
|
|
من ز پیوند دوابروی تو می دانستم...
|
|
|
|
|
خیانت پرده اندازیست از ناموس عاشق ها..
|
|
|
|
|
خم ابروی تو پشت دل ما خم آورد حالتی رفت که آن زلزله با بم
|
|
|
|
|
لحظه های اول هر آشنایی مشکل است آشنایی مشکل اما... بس جدایی مش
|
|
|
|
|
کودکا ن گر بشکنندم پیش مردم ننگ نیست
نازنینا... پاسخ آیینه بودن سنگ
|
|
|
|
|
بعد تو شاید دگر آیینه ها را بشکنم مو پریشان می
|
|
|
|
|
پیری ام در چهره ی آیینه را باور نکن نازنینا...حرف این بیگ
|
|
|
مجموع ۱۰۹ پست فعال در ۲ صفحه |