پنجشنبه ۲۴ آبان
بس کن... شعری از روحیا لرستانی
از دفتر شیدایی نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۹۴ ۱۱:۱۱ شماره ثبت ۳۷۵۷۷
بازدید : ۵۴۱ | نظرات : ۵۲
|
آخرین اشعار ناب روحیا لرستانی
|
بس کن ای عشق دگر توطئه ی " خال" بس است
مرد " هندوی" مرا دلخوشی " فال " بس است
با منه ارگ به جا مانده ز ویرانه ی بم
" و اذا زلزلت السینه ی زلزال بس است"
بر عقابان ببر این صحبت مرغ قفسی
بر منه بسته نشان دادن چنگال بس است
نازنین....ظرفیت عیش منه پیر کم است
تو جوانی و مرا لذت این حال بس است
خواب مصری من از شدت اشکم پیداست
بس که ای دیده.... فراوانی امسال بس است
حق این کودک نادان فلسطین دلم
در غم غزه ی چشمان تو پامال بس است
با تن مرده چه آداب بدی دارد عشق
بر سر لاشه ی این مرده لگدمال بس است
جای " بازو " به دلم زخم " نشانی ست"..... پدر
مرگ " سهراب" برای جگر " زال " بس است
***************************************
لحظه های اول هر آشنایی مشکل است
آشنایی مشکل اما...... بس جدایی مشکل است
پشت این دروازه ی چشم تو ماندم با سپاه
امپراطورم ولی کشور گشایی مشکل است
دلبری با عشوه ای دل می برد "آسان" ولی
من نمی دانم چرا...... دلبر ربایی مشکل است؟؟
نوح را بر عرشه ی ابروی تان گفتم چنین...
در میان موج چشمت ناخدایی مشکل است
چون خدا جان تو را باید بگیرد یک شبی
حال می فهمم چرا..... کار خدایی مشکل است
مثل موجی می روم تا ساحل اما..... عاقبت
سمت دریا باز گردم........چون......جدایی مشکل است
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.