محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
شنبه 29 ارديبهشت 1403
11 ذو القعدة 1445
ولادت حضرت امام رضا عليه السلام، 148 هـ ق Saturday 18 May 2024
روز جهاني موزه و ميراث فرهنگي
به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹
شنبه ۲۹ ارديبهشت
نفرین به هر چه فال و تفأل...دلم شکست!
بیزارم از غرور و تحمّل...دلم شکست !
با اینکه اعتقاد ندارم
دست دل ام را
لرزیدی
موی سپید م
رو سیاه شد
میکنم فخر بسی گر تو بمن یار شوی
غم بدل راه نیابد که تو غمخوار شوی
امروز دوباره یاد او در سر بود ...
عجب حال و هوایی داره نوروز
عجب شور صفایی داره نوروز
کنار دلبر ِ با مهر و شیرین
چه حس دلربایی دار
به پایان و سر آغازی دگر آید
دلم از كوچه اسفند گذشت ...
لبتخرماینخلستاناهوازاستمیدانی
میم را از قلب پاک و مطهر احمد
جراحی کنیم تا به احد برسیم
صوت وصورت سبز
بلوغ باغ بود
به هر انجمن
کشیده
زلف عنبرین یاسمن
به شامه ی چمن،
نازک نگـــــــــ
خدای خاموش تو
.. زار زار می بارد
.. روی سجاده ی من
ای خلیفه الله که از قبل از ازل
حلقه ی اشرفیتت را با سبابه ایما
به سوی حرا گرفته ای
نوش من چشمه من سبزه جان پروره من نوروز من
میشود گاهی حریمِ آسمان را هم شکست
دل بُرید از خاک و بر شهبال عنقا هم نشست
روح زلال زن پریشان ز غم مباد
گل های مهر دلش فسرده ز ماتم مباد
بیستون فرهاد داشت
در دلش فریاد داشت
جان شیرینش تمام انفجار عشق بود
آسمان چلهنشین است و دعا میخواند /
همصدا با همهی پنجرهها میخواند /
جز خدا هیچ کسی لایق وصف
این دل نبود جای کس دیگری ای دوست...
عـطـر عـیـد آمـد ز گیـسوی بـهار
مست شد گلشن ز صهبای نگار
اتاقت سرد و خاموش است
نشد نوری نیفروزم
که چون شمعم به شبهایت
به پایت ساده میسوزم
تو تلخ کامی ام ببین بیا تورا عسل کنم
نشین تو در برابرم که تا تورا بغل کنم
بیا که از لبت دمی، صدای
صبح است و هوای آفتاب است مرا
در زلف بنفشه پیچ و تاب است مرا
یک معیار از حلال و یا حرام بودن یک کار اینکه آن کار مرا به بهشت نزدیک می کند یا به دوزخ
در پگاهِ بهار
استخوانهامان سفید شد
مانند شیشه صاف
خنده ی بچه ها سفيد شد
مانند شیشه صاف
سکه ها س
من همون ماهی تنگم
که رسید به تو به ماهی
تو همون مخزن رازی
که شدی چشم به راهي
سفره یِ هفتسینِ این خانه
بی تو عطرِ بهار کم دارد
یعنی که تو ای " بهار" ! از ساداتی
کسی مرا نخواهد خواند...
چرا که من
غزلی گنگ و بی واژه ام!
آری
من حوای سیب های نچیده ام!
همه ی دلخوشی ام بود کنارت باشم
توی تقویم خودم فصل بهارت باشم
تو که دریایی و من ماهی تنگی کوچک
این
گیرنده ی جان جانان ماست
عمری که در مکمن جان ماست
شدپهنهی دشتپُرگلِآبیوسرخ
سرمستیِ گل،شکـوفه باران آمد
هر انسان مانند یک چراغ راهنماست که اگر یک لامپ او روشن باشد̒ چیزی نمی داند و فقط با حرف زدن دیگران ر
دردت را به من بگو !
بغضت را در من خالی کن
حرفت را به من بزن
مثل بیت سرو پا گیجم و جز خوانش تو
عید است، ولی دیدن روی تو محال است
دنیای دلم عاشق رنگ و خط و خال است
عید است، به فتوای لبِ شیخِ شری
مسافران سرزمین افسانه ها خوش آمدید
فروغی پر تو افکنده سراسر بام دنیارا
در آغوش صبا بینی دم پاک مسیحا را
فرشته خ
چه نرم می نوازند
بوسه های هامون سینه ات
موسیقی مهر را.....
یک شعر خیلی باحال برای دوستم
دکتری به مریضی گفت بدحال. این چه وضع و حال است اقبال
منم یک آدم رسوای دیگر
اسیرِ عشق یک حوّای دیگر
منم شورآفرینِ عشق شیرین
منم مجنون یک لیلای دی
خیلی عاشق تو بودم
اما اینو بت نگفتم
نگاه یخ زده ی آن ها
گز گز افکارم را
بیشتر میکند...
این روزهای آخر اسفند تنهایی
دلها همه در سوگ یاران سفر کرده پر از درد است
این روزها دلها همه در ا
تورا رندانه گفتا عندلیبی طعنه ها؛ بشنو!
که طومارَت نپیچد درَهَم اربابِ کرامت ها
بال پرواز منی ، مادرم ، جان منی
تموم نبض احساسم تو هستی
تویی که مثل بارون بهاری
منم که بی تو مثل دشت لوتم
اگه روی تن خشکم نبار
هر روز تو این خونه آشوبه
از وقتی رفتی جای امنی نیست
...
علی رفیعی
همیشه ما گورستان های نو می آفرینیم...
دیوار ها
سقف کوتاه
یک روزن کوچک
وقتی گریبان مرا کابوس دل کندن گسست
تمام اشکایم را پاک می کنم
حالا تو از باران و
کوچه های خیس غمگین تری
دل به دريا نزده غرق نگاه تو شديم
واي بر حال دلِ من باز دريا زدِگي...
لحظه های زندگی
در گذرگاه زمان
ثانیه بر ثانیه
در عبورند
تو فقط فرصت را
به تماشا داری.....
بیا آرام جانم ای نگارین
که وصلت زین قفس بال است و پرواز ...
پیدای_پنهان
روزی پسری خورد سر سفره طعامی
چون سیر شد آن چاک لبش بست
از هراس هر واژه که گفتی به من آن شب
اگر مرغ اساطیری سبک دل بال بگشايد
خزان از فتنه برخیزد که یار احوال بگشايد
بگو از بودن پروانه در
اینجا
..یک گلدان خاک دارم و
..آب
ای خوشا در آسمان ،اختر چو پروین داشتن
تو از نسل بهارانی و من از نسل پاییزم
تو گل هستی و من برگی که در پای تو میریزم
اگر از فرصتِ احساسِ تو، غافل باشم
لاجرم ، بی تو ، در این محکمه جاهل باشم
خیلی دوست داشتم در زمان
حول حالنا الی احسن الحال در کنار شما می بودم
نخوسوزنبیاورتابدوزملببهلبهایت
وقتی برایم حسی ازفردانوشتی/سهم کبوترهای این صحرانوشتی/وقتی نگاهت کردم ابریشم سرودی/درمن شروع مردم دن
مجموع ۱۲۴۱۴۲ پست فعال در ۱۵۵۲ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک