چه نرم می نوازند
بوسه های هامون سینه ات
موسیقی مهر را
هنگامه ی وارش عاشقانگی ام
چه دلبرانه جوانه می زنند
غنچه های لب فروبسته ی حیا
و ما ...
گره ای کور بر لب حیا زدیم
به حرمتِ مباداییِ حریم
چون قویی سپید، آرام ،
بر روی لرزشی ظریف
از آیینه ی آب، سوار
در نگاهت،
نقشی از مهر، نقشی از من
نقشی از من ... !!!
قوی سپید من ؟!
قوی ... سپیدِ ... من ... !
چه دیر ... چه بعید ... !!
سِیرِ نرم
با موجَک های ابریشمی زردوز
رکودم به رقص کشاند و
در نگاهم ، تا همیشه
نقش مهر، نقش قو، نقش تو
نقش تو ... !!!
«آه» از دلم
ضجه زنان
امان از «دَمَ»م گرفت
هامونِ من از سوزَش
در آتش گرفت و ... سوخت
در روبروی «شد» !
دو حلقه موج ، دو قو
دو غنچه ... نه ،
دو شکفته بی گِره !!
ردّ طلایی چین های صاف شو
به بدرقه گواهند، زلالی
که به کام صدف ها چکاندم
و پر و بالی
که بلاگیرتان پرّاندم ...
بوی «نا» گرفته
قوی بی پر و بالِ در رکود
سر در پهلو خَمانده
هنوز ...
گرم از هامون سوخته
مبهوتِ دیدارِ محالی بعید،
در نگاهم،
نقش مهر، نقش قو، نقش او ...
* هامون : دشت
* وارَش : باران ، بارِش
مدیر موسس سایت ادبی شعرناب
فکری احمدی زاده (ملحق)