چهارشنبه ۵ دی
اشعار دفتر شعرِ حدیث دل شاعر حنظله ربانی
|
|
خنده ات قند ، مثل طنز عبید
گریه ات ، شور شروه ی فایز
غرق شیرینی اند لب هایت
چون غزل های سعدی و حا
|
|
|
|
|
نه کار لبت بود ، نه ابروهایت
نه چشمک برّاق النگوهایت
|
|
|
|
|
مانند ابر گرمسیری بود
با دیدنش هرچند بر لب خنده حاصل شد
بین همه تبعیض قائل شد
***
زمستانی ام
|
|
|
|
|
حرف هایم
از ماسک بی نیاز
و کلماتم
از ضدعفونی شدن
هر کجایش را که تماشا می کنی
ویروس نه !
صحبت ا
|
|
|
|
|
چون غنچه دلتنگم بیا
با قلب من زردی نکن
پاییز خردم میکنه
گل باش و نامردی نکن
|
|
|
|
|
قلم که تحفه ای از شعر تازه دربرداشت
به احترام تو از سر کلاه را برداشت
قدم گذاشت به صحن تو ، صحنه
|
|
|
|
|
فدای پاکی عشق کبوترانه ی تو
بهار می وزد از سمت آشیانه ی تو
شده ست ثانیه هامان پر از لطافت گل
پ
|
|
|
|
|
مانند پگاه ، روسپیدش کردی
فرخنده شبیه روز عیدش کردی
بی نور و هنر بود شبم بی تو ولی
با آمدنت ، عصر
|
|
|
|
|
این بار کمین کرده ، کمان گیر شده
برخاسته و دست به شمشیر شده
تا بودی ، موش بود و حالا بی تو
تنهایی
|
|
|
|
|
عصر
عصر " زخم زبان " است
عصر " زبان بازی "
عصر " چرب زبانی "
" زبان شناسی "
" رشته " اش
|
|
|
|
|
آسمان
به خاک سیاه نشست
دریا
ترک برداشت
رودخانه
خانه نشین شد
آبی چشمانت
چه دسته گل هایی را به
|
|
|
|
|
به کوری چشم دشمن بدخواهت
پررهروتر از همیشه باشد راهت
|
|
|
|
|
ای نیم تو سنگ و نیم دیگر آهن
با این همه غم ببین چه کردی با من
|
|
|
|
|
بر موی تو قدّیسه ی أعلی صلوات
|
|
|
|
|
خورشیدی و بازنوربالا زده ای
|
|
|
|
|
از من مخواه از تو خودم را رها کنم
از صالحین حلقه ی چشمت جدا کنم
|
|
|
|
|
روز ، روز شکوه باورهاست
عاشقی را دوباره تمرین کن
سبز شو در برابر دشمن
سرخ ، خود را فدایی دین کن
|
|
|
|
|
بگو چگونه دل از من بریده ای مریم
به روی هر غزلم خط کشیده ای مریم
|
|
|
|
|
این خاک همیشه لاله گون می ماند
از برکت انقلابیون می ماند
|
|
|
|
|
« والنون و القلم » به خدا " نون " اگر که نیست
اما قلم که هست ، بجنبان ، شروع کن
|
|
|
|
|
نه اهل گریز بوده ای همچون رود
نه مثل تمام ابرها بغض آلود
|
|
|
|
|
یعنی که تو ای " بهار" ! از ساداتی
|
|
|
|
|
از نسل و سلاله ی سیاوش بودید
خاموشگر خروش آتش بودید
|
|
|
|
|
زرد است نشان و شهرتش " پاییز " است
با آمدنش حیات حزن انگیز است
|
|
|
|
|
رفتی و پاییزی ترین ایّام حاصل شد
وحشی ترین امواج دریا سهم ساحل شد
|
|
|
|
|
کندوی لب های تو را زنبور هستم
آماده ی انجام هر دستور هستم
|
|
|
|
|
هی چنگ می زد ، چنگ می زد ، چنگ می زد
چنگیز چشمانش که دم از جنگ می زد
|
|
|
|
|
بی تابم و دل خسته تر از آه ِ شبانگاه
دارد به کجا می برَدَم این غم ِ جانکاه ؟!
|
|
|
|
|
دریایی و آوازه ات بدجور پیچیده ست
خورشید با إذن تو اینجا نور پاشیده ست
|
|
|
|
|
گیریم که از چشم شما افتاده است
آن کس که به صد راه خطا افتاده است
|
|
|
|
|
اوراق خالی و دلی لبریز دارم
قدّ تمام سال ها پاییز دارم
|
|
|
|
|
هر چند با زاری و چشمانی تر آمد
این گریه ها از هر عسل شیرین تر آمد
|
|
|
|
|
بیا آیینه ات را با صفا کن
دلت را وقف درگاه خدا کن
|
|
|
|
|
کم کم زمان واقعه نزدیک می شود
دنیا به چشم قافله تاریک م
|
|
|
|
|
کربلا شعر بلندی است که هفتاد و دو بیت
هر یکی آمده بیت الغزلی سرخ نوشت
|
|
|
|
|
با آن گُلی بازآ که وقت صبحگاهی
بوی خوشش را باااد می آورد گاهی
|
|
|
|
|
تو آمدی ای یار تا با هر نگاهی
در هم بکوبی تاج و تخت پادش
|
|
|
|
|
مرا به بزم خوشی های دور می خوانی
به سمت درّه ی صعب العبور می خوانی
|
|
|
|
|
تو رفتی و همه ی باغ از تو خالی ماند
نشانه های قدومت به روی قالی ماند
|
|
|
|
|
دو چشمم نم نم باران و دل دشت کویر امشب
بیا بانو ! مدارا ک
|
|
|
|
|
صورتش گل گلی و طعم لبش شیرین است
چشم هایش عسلی ، رنگ تن
|
|
|
|
|
بار نخست دیدم ؛ « پروین اعتصامی »
آن جا که پخته می شد ، ش
|
|
|
|
|
دختر خوب من ! مبینا جان !
رهسپار کدام رؤیایی ؟
|
|
|
|
|
روحم کشد پروانه وار ، بر گرد خود این ایستگاه
می پاشد او گل واژه ها ، سوزنده تر از شمع ، گاه
|
|
|
|
|
چه زیبا و منظم صف نهادی
تمام واژه ها را انفرادی
|
|
|
|
|
صد شکر ! به دام تو نیفتادم ... اِلهه !
راضی به لِقا گشتم ، عطا دادم ... اِلهه !
|
|
|
|
|
باران نیامد ، رفت تا یک سال دیگر
|
|
|
|
|
پرنده پر نمی زند به برزن و دیار ما
|
|
|
|
|
درین سرای ما اگر ، نمی زند پرنده پر
شده نهال بی ثمر ، مدال افتخار ما
|
|
|
|
|
بر در عقل زن و عشق فراموش نما
|
|
|
|
|
از نفس افتاده ام ای آشنا ...
|
|
|
|
|
وای بر بخت سیاه و بد آن گلدانی
که بفهمد خبر مرگ گُل خندانی
|
|
|
|
|
باران نگاهم شده جاری رمضان است
|
|
|