پنجشنبه ۶ دی
گُلِ بدون خار ما شعری از حنظله ربانی
از دفتر حدیث دل نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۳ ۱۹:۰۲ شماره ثبت ۳۱۰۷۱
بازدید : ۵۸۲ | نظرات : ۱۷
|
آخرین اشعار ناب حنظله ربانی
|
پرنده پر نمی زند به برزن و دیار ما
نقاب چهره کی کشد سپهر غمگسار ما
قبای تیره از تنش چو روز در نیاورد
لوا به کی کند علم ید طلایه دار ما
دراین سیه زمان ما دگر وزان نمی شود
خنک نسیم آشنا به روی اشکبار ما
زمین نفس نمی کشد زداغ هجر آفتاب
فلک خموش گشته از خموشی نگار ما
چرا جوان نمی شود جوانه ای درین چمن
به باغبان خبر دهید ز حال لاله زار ما
به باغ بلبلی دگر ترانه سر نمی دهد
که گوش گل ببایدش ترنّم هَزار ما
به دام گرگ اهرمن چو گلّه ای فتاده ایم
نظر نمی کند چرا شبان روزگار ما
پیام لاله ها ببر به کوی دل توقاصدک
که زردی رخش شده ز هجر گلعذار ما
اسیر خار خوارگی ز داغ بی گلی شدیم
به غمزه ای تو درکش آن گل بدون خار ما
به آب آبروی خود بزن به چهره ی دلم
که پر نمی کشد از آن مصیبت غبار ما
دلم چه سبز می تپد به شوق دیدن رُخَت
زپشت شب طلوع کن تو صبح انتظار ما
چو بوی گل نهان شدی به باغ سبز انتظار
برآی و نوش کن به ما تو شهد خوشگوار ما
به آب اشک دیده ام طلب کنم ظهور تو
اگر چه نیست جز گنه درون کوله بار ما
شریک دزد قافله اگر شدم توساربان
فرا گرفته بود مه حیات مرگبار ما
نحیف و ناتوان شدم امید عافیت که نیست
جز آن که با نگاه خود کنی علاج کار ما
صدای توبه ی دلم به گوش جان نظاره کن
صدا اگر شکسته شد ببخش شاهکار ما
کلام « حنظل » مرا به محمل دلت بنه
شکست عهد خورده ام بگیر دست زار ما
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.