پنجشنبه ۱ آذر
اشعار دفتر شعرِ گرگ و ماه شاعر نرگس فتحی زاده(موژان)
|
|
چه دردی دارد عشقت رفته باشد
ولی هر شب به یادش می بریزی
چه دردی دارد این غمهای پنهان
که هرگز نیست
|
|
|
|
|
زندگی بی تو برایم هیچ است
ای که عشقت به دلم یک دنیاست
خواب دیدم که تو سهمم هستی
آه این قصه فقط یک
|
|
|
|
|
چاره ای کن به خدا در طلبت میمیرم
ابر چشمم ز غمت یکسره پر باران است
|
|
|
|
|
مردم همه گفتند تو دل سنگ ترینی
تصویر نکویت به دل اما نشکستم
|
|
|
|
|
چه رویاها که این دل زیر سر داشت
چنان پروانه بر گل بال و پر داشت
دوام دلخوشیهایم چه کم بود
که جانا
|
|
|
|
|
این منم تنهاترین تنهای شهر
غرق در اوهام بی پایان خویش
دست در دست حوادث داده ام
غم درون سینه ام اف
|
|
|
|
|
بر مزارم جای گل شعری گذار
جای شیون بیت زیبایی بخوان
|
|
|
|
|
میشود با نگهی مشت مرا باز کنی
میشود در دل من معجزه آغاز کنی
|
|
|
|
|
من گره خورده نگاهم به لبت
بوسه ات بر لب بیمار دواست
محض خیرات تو یک بوسه ببخش
مستحبی ست که در عشق
|
|
|
|
|
بارش ابر بهاری بی درنگ
اشک چشمم را کند در خود نهان
می سرایم زیر باران در غمت
گریه هایم را فقط دید
|
|
|
|
|
از کنارم رد شدی چون سایه ها
همچنان نا آشنایی دور دور
در نگاهت چشم تارم خیره ماند
خاطراتت در خیالم
|
|
|
|
|
چشم نحس سیزده ما را گرفت
سبزه ای دیگر نخواهم زد گره
در نبرد عاشقی اینگونه بود
دست من خالی ولی او
|
|
|
|
|
به دنیایی که لیلا کوه درد است
مسیر قلب مجنون زوج و فرد است
دلا تنها بمانی خوشترت باد
نصیب عاشقان
|
|
|
|
|
نمیدانم که میدانی تو یا نه
که دل را من به چشمان تو بستم
عجب قندی به این دل آب کردی
چو دستت را نها
|
|
|
|
|
شب من با تو شبی دیگر بود
ماه از عمق نگاهت تابید
چشم زیبای تو بیمارم کرد
قصه میگفت و دلم میخوابید
|
|
|
|
|
اتاقت سرد و خاموش است
نشد نوری نیفروزم
که چون شمعم به شبهایت
به پایت ساده میسوزم
|
|
|
|
|
عید آمده از راه و به لب خنده ندارم
جیب همه پر پول ولی بنده ندارم
مردم همه بر تن زر و ابریشم خالص
|
|
|
|
|
چرا چیزی نمیگویی خدایا
نمیبینی که مخلوقت بریده؟؟؟
نمیبینی که هرگز روی شادی
دلم حتی به رویایش ندید
|
|
|
|
|
به من تعارف نکن عشقی دروغین
که بر آن زهر شیرین نیست میلی
نگو از این و از آن ها جدایی
نه آن مجنون
|
|
|
|
|
کسی بر طبل تو خالی نکوبد
نگوید با نگاهی گشته شیدا
دگر بر کنده از رخ دل نقابش
چنان ماهی که در شب گ
|
|
|
|
|
به من هی موج میریزد
به هر جا میبرد آب ست
چه تنها مانده ام اینجا
به خود میگویم این خواب ست
|
|
|
|
|
هر که از عشق بگوید نشود عاشق خواند
عاشق آن بود که بر عهد خودش ثابت ماند
صحبت از عشق ز هر بی سر و پ
|
|
|
|
|
درهای زندان باز کن
من مرغ سرکش نیستم
شادم که دربندت شدم
عمری کنارت زیستم
|
|
|
|
|
مرده ام اما هنوزم عاشقم
جمعه ها چشمم به راهت دیدنیست
|
|
|
|
|
درد دارد حلقه ات در دست او
درد دارد هی نگاهش میکنی
حکم اعدامم به دستش داده ای
قلب پاکم را تباهش م
|
|
|
|
|
ای نفسهایت چنان خورشید نخلستان داغ
دوست دارم حرم آغوشت بسوزاند مرا
|
|
|
|
|
گله دارد ز تو این بالش نمناکم آه
فقط این طفل زبان بسته غمت میداند
|
|
|
|
|
تو را میخواهمت از جان
ولی این را نمیدانی
تو با آن قلب چون آهن
چه از احساس میدانی
|
|
|
|
|
لبم خشکید و تاول زد
دگر آبی به کامم نیست
دریغ از قطره ای باران
به جز آتش به جامم نیست
|
|
|
|
|
شب که تاریک شود ماه گران سر برسد
من همان گرگ نمایم که چه بیتاب شوم
پنجه در ماه کشیدن همه از روی گن
|
|
|