به تو فکر میکنم ... به تو
و به اینکه حضور داری
همیشه ، همه وقت ، همه جا ؛
کنار من ، در من ، با من .
تپشِ قلبت را میفهمم ، میدانم
گرمیِ سرانگشتانِ مهربانت را حس میکنم .
انگشتانم آنقدر زمخت است که دلم نمی آید
روی دلت دست بگذارم ؛
دست بکشم ،
نوازشش کنم ؛
مبادا که جراحت بردارد !
به من نگاه میکنی ؛
چهار ستون بدنم نه ... چهل ستونِ دلم میلرزد
فرو میریزد ...
سینه ام پر میشود از تپش های ریز ریزی که
پیراهنم را به بازی میگیرند ؛
و لبخند ِ پیروزی ، بر لبانت نقش می بندد !
من ....
درد میخرم !
من ... به قیمت جانم درد میخرم !
دردت را به من بگو !
بغضت را در من خالی کن !
حرفت را به من بزن !
و ... حتی اگر باران نبارید هم ،
با من قدم بزن !
و گاهی
به باران اجازه بده
در ما قدم بزند .
دستانِ من چیزی از یک چتر کم ندارد .
و شانه هایم میمیرد برای خیس شدن !
به تو فکر میکنم ؛ به تو ...
که نمیدانم ...
از کجا پیدایت شد ...
پیدایت کردم...
پیدایم کردی ... ؛
و ...
و اینکه ،
چرا با وجودِ این همه بام ؛
که پشتشان را به تو کرده بودند ! ؛
بر بام من دل دادی !
و ناگهان فرود آمدی ،
در برهوتی که بی آب بود و بی علف ؛ و بی عشق !
و تنها...
سرخ بود .... و سرخ بود... و می تپید !
به تو فکر میکنم ؛
به تو - کبوتر خیالاتِ مبهمِ امروزم ! -
که همیشه ،
همه وقت ،
همه جا ، کنار من ،
در من ،
با من و در منی !
و پرواز را فقط در زمزمه های خلوت خود
شعر میکنی .!
به تو فکر میکنم ؛
به تو ...
که سرآغاز دیوانگی هایم هستی .
محمد پازوکی - اسفند 95- کرج
آغاز سال 1396 هجری شمسی و فرا رسیدن بهار طبیعت و سال نو
بر همه ی ایرانیان و دوستان خوبم در سایت شعر ناب مبارکباد .
مدیر موسس سایت ادبی شعرناب
فکری احمدی زاده (ملحق)