(دیشب در یک گروه تلگرامی،برنامه. بداهه سرایی داشتند با مطلع"داغی آن نگهت آتش جانم شده است" از جناب ناصر پور هاشمی، که من هم این غزل رو به بداهه گفتم،و البته برای این که شعر کاملا مال خودم باشد،مصرع مطلع را نیز تغییر دادم.حال نمیدانم اگر احیانا غزل من با غزل ایشان شباهتی هم داشته باشد،واقعا نمیدانم،چون گفتم که بداهه بود و من تا الان هنوز شعر ایشان را ندیده ام،ولی پیدا خواهم کرد و این جا در قسمت نظرات، خواهم گذاشت.امیدوارم شباهتی نداشته باشد و اینکه پسند شما دوستان عزیز هم قرار بگیرد)
آتش چشم تو دیریست به جانم شده است
نصیب من عشق دلدار چه سانم شده است!
شراره های دو چشمت چه شرر میکند و ...
سهم من سوختنِ روح و روانم شده است
گله ای نیست بزن شعله تو بر عاشقِ خود
دلِ بیچاره که راضی به همانم شده است
تو ولی کاش که یادت نرود سهم مرا
چشم برراه تو دل روز و شبانم شده است
شور از آن شرر و شعله ی چشمِ سیَهت
علّت حیاتِ این دلِ جوانم شده است
بزن آتش تو بسوزان همه جان و تن و من
که امیدم ز تو این را به گمانم شده است
#بداهه
حمیدرفیعی راد(کوروش)
سلام
بداهه ای بسیارزیبا بود
احسنت