جمعه ۷ دی
اشعار دفتر شعرِ درد آب شاعر حسن گائینی (رزاس)
|
|
شب نه
ماه و ستاره نه
حور و قلندر و بتخانه نه
صفای آدم و غمزِ شبانه نه
|
|
|
|
|
یکی بود
...دو تا نبود
خیال تو بود و...
منو شب و ماه
|
|
|
|
|
من هم
...در هاله بودم، پذیرای ازدحام
باید نیشتر زد
دو عفّت مجسّم همدست اند !
|
|
|
|
|
دخترها کولی
جگن ها آتش
هلهله ها، دزد شبرویی برقص
شعله زد کمین
|
|
|
|
|
یه کمی واژه فقط
با
یه مداد
می تونه منو ببره به هوای باد
برم تو
|
|
|
|
|
انگشتانم
زبان های من...اند
با هر اشاره ای , میکاهم از خویش
|
|
|
|
|
گفتی:
باغ را برای باغبان دلت ببین
و کاروان را...
ـ برای راهزن دلت، غارت کن
|
|
|
|
|
بیزارم از خود...
خام و حیران از سوز سینه می نالم
بدنبال دلی میگردم به سمت، باغ و بهار
|
|
|
|
|
دیگر به مرد چشمه ها اعتماد نکن
ای خیره در آبی، بیگانه ترین ارجمند
جنونی که غرق شد در افسون خیرهٔ
|
|
|
|
|
ای گاوهای آسمانی...!
شیر هایتان را رها کنید
اینجا قدیسی، میان رویای خارپشتی خلیده است
بفرمایی
|
|
|
|
|
دهان قلبم
بیدارتر از درد...
زاری از حدّ برده بود
از چشمهٔ اشک...
|
|
|
|
|
نه اسیر تمنّای غم
نه شقاوتِ فرجامِ معرفت
حیوان شب های خویشتنداری مرا...در فرمانروائیِ شیطان
ـ
|
|
|
|
|
تو چقدر
خوبِ فاحشی ...
همه بیراهه ها، آشنای تو... اَند
هر خاموشی ، پریدنی
هر پریدنی
|
|
|
|
|
در
سرزمینِ، دروغ های دیم
باید ساکت می ماندیم...
|
|
|
|
|
باد را بگو
بی مقصد بیا
لختی بمان، باران ببار...
بر می جهم، ای ابــــرِ زخمِ رنج
دیدی شکست
|
|
|
|
|
سلام رفیق
بعضی پرنده ها نازن
بعضی نگاه ها نازن
بعضی صداها و بعضی قهر ها ، نا زَزَزَن
|
|
|
|
|
گریبان گیر هستی توام
غایب که می شوی
با چه پیدا شوم
ـ با یک نیاز
یا
|
|
|