دوشنبه ۲۸ آبان
اشعار دفتر شعرِ نغز ترین رؤیا شاعر حسن کریمی
|
|
مترسک
خسته ام از این همه تکرار
خسته ام از حجم این ادبار
هست بامن بغض این بودن
با تبس
|
|
|
|
|
اعجاب صنع
چه تراشی زده بر بینی او ، میبینی!؟
باغبان این گل لبهارو ، نگو میچینی
|
|
|
|
|
حسن کریمی:
طالب فیض
بیابا فقر من سرکن، که اینهم عالمی دارد
صبوری کن،که زخمِ بینواهم مرهمی دار
|
|
|
|
|
«گل آبشار»
مژده بهار آمده ،«سر زده »یار آمده
نشانه رفته خالِ دل ، میرِ شکار آمده
|
|
|
|
|
«گیر نگاه»
افتاده باز ، گیرِ لبانت ، نگاه من
شادم که از نهاد ، بر آورده آه من
|
|
|
|
|
گِل و گُل
ِگِل ز شوقِ نیستی ، گُل میشود
غوره از بی خودشدن مُل میشود
|
|
|
|
|
«بهار آمد»
بهارآمد، بهار آمد ، شمیم عطریارآمد
بباغ گل شدم ناگه،نگاری گلعذارآمد
|
|
|
|
|
«میعاد»
مذهبم از تو گفتن و ، معبدِ من پناه تو
رو سوی قبله اَسوَدَم ، مردمکِ سیاه تو
|
|
|
|
|
«نیلوفر آبی »
یه روز خوبِ خدا ،
که آسمون آبی بود.
رفته بودم به تما شایِ ،
|
|
|
|
|
«تگرگ»
این همان شبنم بود،
که به صد عشوه وناز ،
دلربائی میکرد،
|
|
|
|
|
آینه بوسید
چه بی پروا تو را ، آئینه بوسید
توخندیدی و،او گلبوسه میچید
|
|
|
|
|
امروز وفردا
ایکه برچشمِ تو،رنگِ رخِ دریازده اند
داغِ آن موجِ نگه را،به دلِ ما زده اند
|
|
|
|
|
« ترنم ترانه»
ترنمِ تَرانَمی ، بیا بذار بخُونمت
مثلِ گُلایِ اطلسی ، توُگُلدُونم بشونمت
|
|
|
|
|
«هیمه»
مگیر از من ، تماشایِ لبت را
که از داغِ لبت ؛ گیرم تبت را
حسن کریمی
|
|
|
|
|
«غزلِ مهمان»
واژه ها یاری کنید ، امشب غزل مهمانم است
چشمِ من ، آئینه دارِ جلوه ی جانانم
|
|
|
|
|
«دهر همه زهر»
چه باید کرد ، با این زندگانی
کمر خم شد ، از این بار گرانی
حسن کریمی
|
|
|
|
|
چشمان بیمار
من میانِ مردمِ چشمِ تو ، حیران مانده ام
همچو موری ، درشبِ مُلکِ سلیمان مانده ام
|
|
|
|
|
افسانه پروانه
چه کردند آن دوتا چشم ودوتا لب
چو گوهر میدرخشد، ساقی امشب
|
|
|
|
|
«سیب یا گندم»
شب میانِ مردمِ چشمِ تو،چون گُم میشود
از لبت صبحش نصیبم ، یک تبسُم میشود
|
|
|
|
|
«باز آمده»
باز هم آمده ، تا داغِ دلم تازه شود
شهرِ خاموشِ دلم، باز پُر آوازه شود
|
|
|
|
|
«قلندر»
دو باره پشت ِ در ماندی ، قلندر
مزن بی مایگان را ، حلقه بر در
|
|
|
|
|
«شب یلدا»
شبِ یلدای من ، روز است امشب
مرا شمسی جهانسوزاست امشب
|
|
|
|
|
«بی تو»
غروب آمد ، چه دلگیر است بی تو
قلم ، در بند و زنجیر است بی تو
|
|
|
|
|
(چشمه دو دیده)
ساقی بریز باده به جامم ،سبو سبو
کاین بار مانده مرا ، در گِلو ، هلو
|
|
|
|
|
«بازی بوزینه»
بوزینه صفت،به جست وخیزست
خود زیر و ،گزینه رویِ میزاست
|
|
|
|
|
«فصل وصل»
گذر کردم به باغی ، صبح پائیز
حضوری شد نصیبم،بس دل انگیز
|
|
|
|
|
«چشم سیه مست»
شب آمدو شُد ، سرمه چشمانِ نگارم
تا بر شبِ ، آن مردمِ در حلقه ببارم
|
|
|
|
|
«بازهم پائیزشد»
باز هم جام از غمِ هجرِ شما ، لبریز شد
فصلِ ما غمگین ترین فصلِ خدا ، پائیزشد
|
|
|
|
|
«تولد اهورا»
بار ِدگر بویِ گل ، گُنبدِ مینا گرفت
شاخه گلی دستم از،دستِ اهورا گرفت
|
|
|
|
|
نوروز
سالِ نو آمد به جهان ، پار رفت
گل به سراپرده شُد و، خار رفت
|
|
|
|
|
محشرکبری
محشرِ کبرای ِ جانان ، منظر چشمان ِ توست
آیه های هایش ، جاری از لعلِ لبِ خندانِ
|
|
|
|
|
« شب و مو»
باز شب آمده ، تاشانه کند موی تو را
ببرد وقت سحر ، تا تن گل بوی تورا
|
|
|
|
|
« بیابه خلوت من »
بیا بخلوتِ من ، جانِ من ، ز ِمن نهراس
بیا که بوی ِ تنت را ، گلُم ، کنم احساس
|
|
|
|
|
«جان و تن»
رفته بودی باغِ گل ، پنهان نکن ، با من بگو
باز هم عطر تنت ، جا مانده درگلشن، بگو
|
|
|
|
|
مشق شعر
نبودی مشقِ شعرم ، مانده امشب
قلم بی تو مرا ، پیچانده امشب
|
|
|
|
|
« کاشکی سیب نبود»
کاشکی سیب نبود،بردرختانِ بهشت
تاشودخاک نشین ،آدمِ خاک سرشت
|
|
|
|
|
«در سوگ مادر»
عشقِ من ، مونسِ من ، دلبرِ من ، مادرِ من
بی تو همچون صدفی پوچ شدم، گوهرِمن
|
|
|
|
|
قاب لبخند
چه آشناست لبت ، پشت قابِ آن لبخند
گمان برم که شبی بوده ، با لبم هم بند
|
|
|
|
|
بازگشت
آمدی تا صبح من زیبا شود ، بارِ دگر
آمدی حلاج ِ تن بینی ، تو بر دارِ دگر
ح
|
|
|
|
|
تصنع
دید لبهایت شتر ، بیچاره شد
چشمهایت لنز را ، گهواره شد
|
|
|
|
|
مهمان خاطر
گلِ لبها یِ تو ، درخاطرِ من مهمانست
چه گلی را،«بغلِ خاطرِ»من گلدانست
|
|
|
|
|
باد بهاری
به لبهای تو جاری گشت ، آری
شکُفت آن غنچه ، با باد ِ بهاری
|
|
|
|
|
«نقطه عطف خلقت»
خوش حرکات و خوش سخن ، زمزمه ی محبتی
منحنیِ وجود را ، نقطه ی عطفِ خلقتی
|
|
|
|
|
«دزدی نگاه»
در نقطه تلاقی نگاهت با نگاهم،
میخکوب شدم .
|
|
|
|
|
« نا جوانمرد »
چشمه شعرم ،دگر خشکیده است
واژه هایش ازدرون پوسیده است
|
|
|
|
|
زکاة بوسه
غنچه را ، بر رویِ لبهایِ تو پر پر کرده اند
از زکاتش ، بوسه ای ما را مقدر کرده اند
|
|
|
|
|
درگذشت
جامِ هستی سر کشیدم ، مست وبی پروا شدم
رستم از این نابجائی ، تا که پابرجا شدم
|
|
|
|
|
«قندِ عسل»
آمدی بابغلی ، غرقِ غزل ، قندِعسل.
واژه ها برسرِلبهایِ تودرجنگ وجدل
|
|
|
|
|
با وفا
چه کردی با وفا لب آفریدی بگرمی بر لبش تب آفریدی
|
|
|
|
|
حریم کبریا
من ازچشمانِ تولبیک گویان،تاحریمِ کبریا رفتم
همانجائی که میزد،نقشِ جادوئی چشمان تو ر
|
|
|
|
|
«بویِ الرحمن»
آدمیت ، بویِ الرحمن گرفت
نسلِ انسان،سبقت ازشیطان گرفت
|
|
|
|
|
مناجات
دگر انگیزه سرودن نیست
شوق زنگاردل زدودن نیست
|
|
|
|
|
چه ناز ی داره یارب ، نازِ شصتت
|
|
|
|
|
حسن کریمی:
«بیداد»
هوس روی لبش بیداد میکرد
به گرمی بوسه رافریادمیکرد
به یک لبخند ،از چاه زنخ
|
|
|
|
|
بیا ،بیا، که ، تو دانی چه سختِ تنهائی
بیا که ، سوخت توانم از این شکیبائی
|
|
|
|
|
خداوندا چه زیبا بخت من ، این بار برگشته
که مژگان ، از کنار نرگسی بیمار بر گشته
|
|
|