چهارشنبه ۲۸ آذر
اشعار دفتر شعرِ تقدیر شاعر مهرداد فرزامی فر
|
|
ونگاهم
خسته از این اتتظار.....
در پی بسته شدن بود
و.... در باز نشد
|
|
|
|
|
آهسته در گوش خدا گفتم
وقتی فریادم
به عرشت نمیرسد
از درد.!
|
|
|
|
|
اینجا آخر زمان است
زمان دلسوختگان و
لب دوختگان
|
|
|
|
|
از عشق هم دیگر
آبی گرم نمیشود
که گرمابه اش خاموش است و
روشن کردنش سراب!
|
|
|
|
|
منم اکنون
مرا دریاب
منم آن لحظۂ عشقی
که در لحظه درونش
|
|
|
|
|
میآیندو میروند
سیاه واژگان میگویم.!
در اندیشه میجوشند و
چون رود میخروشند
چون رود نیخروشند
|
|
|
|
|
گذشت زمان وگذشت کردن
نامم را مرد کرد و
خودم را ولگرد
|
|
|
|
|
آنگاه که اندیشه تقطیر شود و
روح پالایش
سنگ به جنگ رنگ میرود و..
|
|
|
|
|
رفتم اگر
نه تابوت میخواهم
نه اشک
|
|
|
|
|
جنگ وخونریزی نباشد اگر
زمین تشنه میماند و
جلادان گُشنه.!
|
|
|
|
|
آدم اگر
آدم بود ....!
تقدیرش را ....
|
|
|
|
|
در جهان انگ وسنگ وکارزار
در هزاران سرزمین بی حصار
گربه ای با قدمت دیرینه اش
شیر میزاییدو
|
|
|