شنبه ۲۲ ارديبهشت
|
|
چو شد دشوار در پیری ره میخانه پیمودن
به کوی میفروشان خانه ی خود را بنا کردم
|
|
|
|
|
دارم از مردم دلی اندوهگین
طرحی از افسوس دارم بر جبین
روزگار نا به سامانی شده ست
نیستند آن
|
|
|
|
|
چه غم داری نوا ای دل دمی با من مدارا کن
|
|
|
|
|
از درختِ دلِ من، سیبِ تو نارس، افتاد
رازِ ما بود که بینِ کس و ناکس، افتاد
|
|
|
|
|
تابهحال دستت بهخواب رفتهاست؟
|
|
|
|
|
ترسي كه بيدار دل از ،ظلمت شب نيست
اين منحصر از ،بهر عجم يا به عرب نيست
اين نكته
|
|
|
|
|
روزی کشمکش شد ، بینِ من و،
قسمتِ فوقانیِ تنبان ، آن کِش
من بکِش ، کش بکش
کارکشید به کشمکش
|
|
|
|
|
هر چه اندر طلب آن کوشی
جامه و رنگ همان می پوشی
|
|
|
|
|
چه بگویم که شبم بی تو خراب است امشب
|
|
|
|
|
از دیار بهشت آمده ای
ماه آبان تو را صدا زده است
|
|
|
|
|
سزاست آیا
درجنگلی پرزدرخت
|
|
|
|
|
ز عشق تو برسیدم به خلق و خوی حسین
به عشق خال لبت بوسه بر گلوی حسین
زمینی بودی و اما طریق وصل شدی
|
|
|
|
|
شیخ از سَرِ سیریِ غَسَر داد بِداد
او دینِ مرا یِک شَبِه بَر باد بِداد
صَد شَحنِه و شاپورِ مرا با ف
|
|
|
|
|
هر نفسم به نامِ تو ، سر به رَهَم به راهِ تو توبه همی شکسته ام ، تا بکنم گناهِ تو
|
|
|
|
|
سرای روی به ویران خطای ایرانی
|
|
|
|
|
تو در من آتشی افروختی
پیمانهی من را شکستی
داغدارم روز و شب ها
همچو یک دیوانه هستی
|
|
|
|
|
چون کودکی بیتاب هستم مادرش کاش
او را در آغوشش همین الان بگیرد
|
|
|
|
|
همینجاست که بایدرها کنی دستش را
|
|
|
|
|
ما عمرمان رو به آخر و دورانمان گذشت
اما کسی نگفت که آمد؟ چِسان گذشت
|
|
|
|
|
تو از نزدیکی پایان یک انسان خبر داری؟
|
|
|
|
|
هجران تو دنیای مرا آتش زد
|
|
|
|
|
منم آن خسته دلی که بی قرارم ای خدا
|
|
|
|
|
دل سپردم من به آن جادوی چشمانت چُنین دیوانه وار
در نبودت روز و شب را بی تو من با ماهِ سیمین طی کنم
|
|
|
|
|
تو مروارید احساسی خلیج ارغوانی
کنار ساحل امنت بسازم سایبانی
|
|
|
|
|
... سکوت میزند طعنهها
گاهی به عاقلان
گاهی به دیوانهها...
|
|
|
|
|
رفتی و من جامانده ام، اینجا هوا بارانی است
|
|
|
|
|
لبخند تو
منو عاشق کرد
نگاه تو
منو مجاب کرد
دستهای تو
منو نگه داشت
|
|
|
|
|
هر توانمندي افراد ،گر از حكمت اوست
بيجهت نيست زِحكمت بُوَد وعدل نكوست
هـر توانگـر
|
|
|
|
|
بی عشق شناس حق میسر نشود
بی درد دل و دیدهی ما تر نشود
|
|
|
|
|
گرچه غمِ رفتنت سنگینه
اما آنهمه ترنمِ خداخواهی ات ،
چقدر، آهنگینه
|
|
|
|
|
زندگی گذرگاه است نه قرارگاه
زندگی زود گذر است نه ماندگار
زندگی گذرعم
|
|
|
|
|
به لبم اگر رسانی لب خود بدلستانی
نروم چوخضر آنی پی
|
|
|
|
|
واکاوی تخیل شیشه آینه وش را
|
|
|
|
|
خسته ام مثل غروب جمعه
که به خورشید نگاهت نرسید
|
|
|
|
|
فصل کوچ و سفر است و چمدان میبندد...
|
|
|
|
|
دلم آشنایی به جز تو ندارد
|
|
|
|
|
راز گویم بر شما، چون هست ثواب، زندگی تنها خیالی هست به خواب...
|
|
|
|
|
ما غلام آل طاها بوده ایم از ابتدا
|
|
|
|
|
دلم به غیر تو از این جهان نمی خواهد
مراد خویشتن از دیگران نمی خواهد
|
|
|
|
|
به گاه خزان گفت رویی به مو
به انظار ظاهر مشو فتنه جو
|
|
|
|
|
و شراره هایِ آتشینی که از داغیِ خون هایِ به ناحق بر زمین ریخته،...
|
|
|
|
|
روزها آرامـم اما شـب جنـونی بـی قـرار
تار گیسویت سرم را می ڪشاند پای دار
|
|
|
|
|
چون که ظلم آمد بسی حیران شدند
بی دل و ترسان ز ترس جان شدند
عده ای راه فرار شد برقرار
|
|
|
|
|
ویرانه شد این خاک و فرو ریخت، بیا
بغض و ستم و خون به هم آمیخت، بیا
|
|
|
|
|
مکتب ادبی نورگرایی
شعر پیشرو
شعر سروش
|
|
|
|
|
زمستان است و سرما سخت در جان است و سرها در گریبان است
|
|
|
|
|
آنکه با ما روز گاری عهد ماندن بسته بود
در کنارش گاه گاهی عزم رفتن کرده بود
آنکه با ما از
|
|
|
|
|
از بدِ حادثه هنگام غروب
به تماشای جهان آمده ایم
|
|
|
|
|
با دریدنِ بره؛
[توبهی گرگ]--
پایان نمیپذیرد!
...
شکم گرسنه؛
قول و
|
|
|
|
|
ماه که خوابید،
سوسوی ستارهها
تنها دلخوشی آسمان شد.
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
دیوانه ای دلسوز هستم
که پنجره را باز می گذارم!
|
|
|
|
|
دیدم چطوری عشق راهت از این خانه می رود ؛ دلم باور نمیکُنَد
|
|
|
|
|
با طعمِ عشق، سفره ی صبحانه حاضر است
|
|
|
|
|
قرار است كار اين دنيا به ما سودي بپردازد
ولي كارش زِدست ما همه سودي به درسازد
قرار كا
|
|
|
|
|
چه خوب بود عاشقانه هایمان و،
یکریزِ نوازش
|
|
|
مجموع ۱۲۴۰۰۸ پست فعال در ۱۵۵۱ صفحه |