از کول من تا کوک تو
از کوک تو تا قول من
از قول من تا دوش آفتاب
از دوش آفتاب تا رنج ها در خواب
از رنج ها درخواب تا برهنگی نیمه در زیر آب
درسیمای کج تاب آینه
از سیمای کج تاب آینه تا شوق آدینه
گاهی سراسیمه آشوب را پیام رسانِ
کودکی های خودرا با کفش های پنهان
لابه لای برگهای پیش رو به ردیف آفتاب می کنم
آری نگاه تکانم می دهد تکان
آری چشم های درشتت ما اینجا کمتر نگاه کرده ایم
می خواهی سراغی نگرفته
در هوای تاریک ترسم را بتکانی
آری خفاش ها به لانه برمی گردند
زمزمه کن
آن چیز را که در تاریکی دنبالش می گردی
بالای سرت سایه ها نوای قطره های باران را
اشاره به زمین در گوش غیب شده چترها خواهند گفت
برعکس خورشید می خواهی شبیه آفتاب
خیره در عصبانیت تاریکی ایستاده درزمین بمانی
گاهی کسی می خواهد نگرانیت را
یک جا در چشمهایش فرو برد
گاهی چوب ها،....شاخه های پیچک گل من بودند
از کول چه کسی شانه های آفتاب را عاریه گرفته ای
بگو تا قول من هنوز آفتاب
خیره در عینک های ندیده من خواهد شد
بگو سراسیمه آشوبت را جشن خواهم گرفت
آری پابه پای این سرای آینه
می خواهم شوق تو را در آفتاب
شبیه ترس بتکانم
آری شبیه ترس
می خواهم به رنگ هرچه ارغوانی ست
روی پله ها ی پلکان خانه ات شبیه ترس
دوباره برگردی دوباره روی دیواره ی فریاد
آغوشت ترست رابتکانی
گاهی نگاهت تمام نگاه ها را خواهد کشت
ترسناک تر از سپیده دوباره با من
شبیه ترس زیر لب زمزمه کن
گاهی شبیه ترس چه زیبا می شوی
...............................،.........................
با احترام محمدرضا آزادبخت
زیباست
روز پر خیر و برکتی داشته باشید