پنجشنبه ۱ آذر
اشعار دفتر شعرِ فشرده های رها.... شاعر محمد ترکمان(پژواره)
|
|
بی صدا گویی خدا، چوب گم کرده و
بینوا، موسی عصا؛
|
|
|
|
|
به یاد شهیدان عزیزی
که " دنیا "را با این همه
زشتی رها کردند...
|
|
|
|
|
هر جا سخن از شادی است،
دور مرا
به هیچ دهِ راه نمی دهند
|
|
|
|
|
بر شرمگاه فتحعلی شاه
نوشته بود:
بر چشم بد لعنت!
|
|
|
|
|
دیگر نه ماه، آدم یک لاقبایی را
مثل من به خانه راه می دهد
نه چاهی اهل دل، مرا پناه!
|
|
|
|
|
همه
برای یکی است
یکی
برای همه نیست!
|
|
|
|
|
همه
با سه جهان رنج
" روی " خاکستر!
|
|
|
|
|
یک فشرده چرخشی ژرف و پیچیده...
|
|
|
|
|
با تنهایی، تا سحر
شبی آخر
از خاطر این شهر
می روم...
|
|
|
|
|
من دل، برای این خاک کباب می کنم قلم
برای این آب، هلاک!
|
|
|
|
|
..............
.............
|
|
|
|
|
تنهایی ام نیز
از تنهایی
به تنگ آمده
|
|
|
|
|
دم از آبادی میهن من می زند ساز آزادی زن،
|
|
|
|
|
... گاوم به گوساله سامری
شیر می داد اگر خرم
|
|
|
|
|
نه دشتی در نهاوند،
از " لاله " رنگین...
|
|
|
|
|
... پای منقل، هیچ حرفی عملی نمی شود!
|
|
|
|
|
به یاد شادروان یاسر رییسوند " پاییز "
|
|
|
|
|
آمدنم را، لذت
قدم
زد سرنوشتم را
ستم رقم!
|
|
|
|
|
آمیخته ای از خیانت شاهان شهوتران...
|
|
|
|
|
... هر کِه می گوید: من، آدمی آزادم،
دارد ناخواسته دروغ می گوید!
زیرا که در دنیا
هیچکس آزاد نیست!
|
|
|
|
|
درد را نمی فهمی اگر، سر به سرِ دلم نگذار!
|
|
|
|
|
... از اصل در نهاوند افتاد و در مرو، از اسب!
|
|
|
|
|
... تو، شهید جنگ بیولوژیک شدی و من، سوگوار مرگ خورشید...
|
|
|