يکشنبه ۹ ارديبهشت
|
|
شب است ای دوست کو فانوس چشمت
|
|
|
|
|
بگذاربه تنهایی خود
دل بسپارم...
|
|
|
|
|
حواســــت به خوابت باشـــد
هرشـــــب خیالم را می دزد!
|
|
|
|
|
جوانی رفت و من در قید تنهایی
نه یاری دارم و نی اُقربایی غیر تنهایی
|
|
|
|
|
درد کهنـه اگــــر میــــوه ی تلخیست مرهــم گریــه و انـدوه مکن
حزن هجـــران گـــران اســـت در دل بـ
|
|
|
|
|
کدام مهربانی؟
رسیده به لبان گُل
که صخره ها بریده و دشت
به بهای زخم های جانگزا
|
|
|
|
|
بیا از اول شب تا سحر قدم بزنیم
|
|
|
|
|
من به شوق آغوشت،
از تمام دنیا انصراف داده ام
|
|
|
|
|
فغان سکوت
بــــــــــــرفتی خانـــــــه های دل خرابی
بشد جـــــــــــگر ز رنــــــج و غم کبابی
|
|
|
|
|
دلم برای تو هر شب بهانه میگیرد ...
|
|
|
|
|
مقصر من بودم یا تو
تو که واسم نمیجنگی
|
|
|
|
|
این غم هرآنچه میخورمش کم نمیشود
|
|
|
|
|
با من از عشق نگو من به شما مشکوکم
به همین عشق به این مهر و وفا مشکوکم
|
|
|
|
|
در کوچه و پس کوچهِ ی تقدیر خم و پیچم
|
|
|
|
|
من در عجبم یاس شقایق شده است
در چشم غزال گرگ لایق شده است
یک عمر گذشت و من نفهمیدم که
هر بی سر
|
|
|
|
|
من به دنبال زنی میگردم
که تمامِ من و تنهایی تنهایِ مرا رام کند
تن من چرک و کثیف
پیرهنم پاره ولی؟؟
|
|
|
|
|
اگر بازیچه ای بازیگرانرا
مَبُر نان نجابت گوهران را
کمی اندیشه کن دنُیاغریب است
تمام
|
|
|
|
|
پندهائی در قالب شعر تقدیم دوستان عزیز می نمایم . امیدوارم مفید باشند
|
|
|
|
|
کفش های پاره ام بر هر دو پایی میخورد
|
|
|
|
|
نیامد شب، هنوزم روز برجاست...
|
|
|
|
|
مجنون شدموپشیمانزکارخویش
|
|
|
|
|
امشب دلم برای خودم تنگ تر شده
جانم غمین و چهره پرآژنگ ترشده
امشب صدای حوصله ام هم درآمده
با
|
|
|
|
|
تو مضراب سازی
آغاز این احساسی...
|
|
|
|
|
روز و شب من گذشت در طلب مهر تو
بی تو همه شادیم عین عزا بوده است
شاعر دلپاک بود قلب پر از عشق من
|
|
|
|
|
تو گواه خدایانی
اوراد عابدانی
که زبور و تورات را
به بوسه هایت آغشتی
|
|
|
|
|
در من دختری است
به رنگ خاکستری اندوه
|
|
|
|
|
مندرقمارعشقتوبازندهبودهام
|
|
|
|
|
می روم با کوله باری از جفای روزگار
آسمان لطفی بکن بر بیکسی هایم ببار
|
|
|
|
|
هر کس که با علم و عمل زیبنده باشد
|
|
|
|
|
آنقدر خورشید وار تابیدی که هیچ کس تو را ندید
حیف از سکوت دریای طوفانی چشمانت
که هیچ صیاد قابلی ا
|
|
|
|
|
حس ناب غزلی در همه ی ابیاتم"""""
من پریشانی موجم تو بشو ساحل من""""
|
|
|
|
|
بود مزد رسالت تازیانه.....؟
به مناسبت شهادت حضرت زهرا(س)
|
|
|
|
|
این بود سرمایه ام.دل می کنم کاشانه ات
شمع رویت.می پرستم می شوم پروانه ات
ای پریشان مو دلم بوی پریش
|
|
|
|
|
تو را میخواهمت از جان
ولی این را نمیدانی
تو با آن قلب چون آهن
چه از احساس میدانی
|
|
|
|
|
1-مهرزاد من!
تو پادشاه هفتم را خواب می دیدی
من قصر آغوش تو را
ملکه شدن...
پ.ن:گاهی رویای بودنت
|
|
|
|
|
حکمت دوران عشق حکم جفا بوده است
شور جوانی بدان مهر و صفا بوده است
می گذرد هر دمی لحظه ی بی تاب آن
|
|
|
|
|
عشق تو اخر مرا بیچاره کرد, در بیابان ها مرا اواره کرد.. عشق تو اخر مرا ازرده ساخت, در میان مردمان دی
|
|
|
|
|
دلم که تنگ میشود بهانه گیر میشود
به پشت ميله های سینه جان اسیر میشود
|
|
|
|
|
هر شب این اشتباه ساده ی ما
مثل یک زخم کهنه وا میشه
مشت قرصامو میخورم ساده
تو دلم جنگ برف و
|
|
|
|
|
فکرمیکنی خسته میشم ازتووعاشقونه هام...
|
|
|
|
|
بیا و عاشقانه در دو چشم من نگاه کن ...
|
|
|
|
|
آمدي جانم فدایت،همچو باران برکویر
خانهِ دل شد گلستان غم زبن بر باد شد
|
|
|
|
|
وقتی که بیدارم دنیایی غم دارم
|
|
|
|
|
دلم برای خودم نمی سوزد!
دلم برای گربه های زود باور می سوزد
|
|
|
|
|
بده پندی مرا سازنده باشد
چنان عشقی بدل پاینده باشد
|
|
|
|
|
بار دیگر گشتم آواره میان کوچه ها
واله و شیدا و بیکاره میان کوچه ها
|
|
|
|
|
برایت می نویسم نامه ای نمناک و نامفهوم و طولانی
که معنای تمام واژه های مبهمش را خوب می دانی
|
|
|
|
|
بدان دیروز در گوشم خدا گفت که از یادت نرود هر جا که بروی من هستم.
|
|
|
|
|
چشمان شورشی-ات
شور-ش
را
درآوردەاند
...
|
|
|
|
|
دو رکعت عشق در معنی نگنجد
که هر معنی به یک یعنی نگنجد
.
|
|
|
|
|
دلت لرزید... این زلزله بود..
|
|
|
|
|
دُردانه ام ! چه می بَری از من ، قرار را ؟
بنشین دمی ! ... که با تو ببینم بهار را
|
|
|
|
|
تو بهارانه 🍀به من خندیدی،
|
|
|
|
|
آدمی در گردش دوّار تکرار گریه هاست
|
|
|
|
|
حواست نیست
کجای قصه رسیده ای؟
از باغ
سراغ باغبان را نگیر
یک روز به جای درخت ،
خود را
|
|
|
|
|
از لطف حق با عشق او گویی که دل بیدار شد
|
|
|
|
|
بر پوست نازک شب پنجه می کشد
آشفتگی هایش را با درد
بر روزمرگی تخت خواب بالا می آورد
|
|
|
|
|
ﮔﺮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻢ ﮐﻨﯽ ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﻏﻮﻏﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﺧﯿﻤﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺑﺮﭘﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮔﺮ ﮔﻢ ﺷﻮﯼ ﺍﯼ ﻣﺎ
|
|
|
|
|
مانده در شهر غمم گوش بفریادم کن
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۲۴ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه |