..من به دنبال زنی میگردم
که تمامِ من و تنهایی تنهایِ مرا رام کند
تن من چرک و کثیف
پیرهنم پاره ولی؟؟
نخ و سوزن به چه کارِ من و تنهاییِ من می آیند؟؟
من به دنبال کسی می گردم
که اگر نیمه شبی
در فراسوی افق
لبِ لبخند بهار
به غم انگیزیِ پاییز رسید
پرِ پروانه شکست
و در آن سوی هراسِ گل سرخ
و به هنگامِ سحر
نعره ی باد به جالیز رسید
بی غم از چتر...به باران و خیابان بزنیم
برویم تا خودِ عشق
و به شهری برسیم
که در آن..
شاعری را..
به سزایِ گفتن باور خود حد نزنند
سره ای نغمه ی خود را به کلاغان زمستان ندهد
جای پیچیدن چادر به زنان
مردمانش..
عفتِ چشم کمی پیشه کنند
صفتِ هرزگی و فاحشه گی
نه به جنسیت و مختص به زنان
بلکه در قالبِ انسانیت دل به قضاوت برود
دستها پر شود از مریمِ گیسوی زنان
کوچه ها معبر عشق
چشمها چشمه ی اشک
اشکها حاصلِ شعر
مردها عاشقِ تنهایی در کوچه شوند
حکم یک پنجره معنای زنِ منتظری باشد و بس
کسی از عشق نگوید که خودش عاشق نیست
نه حبابی نگران در لبِ رود
نه سواری پیِ آرامش در خانه ی دوست
چینه ها کاهگلی
..و چپرهاا همه از چوبِ صنوبر یک سر
و در ان گوشه کنار
در کنارِ برکه ای مضطرب از بوی بهاری
مهرمان...نجابتِ شاخه ی دلواپسِ شب بو دمِ صبح..
نه کشیشی
نه سوالی
نه وکیلی
خطبه ای خوانده شود
به کهنسالی مهر
به زبان خود عشق
به الفبا و کلامی
که بر آن شعرِ کسی باید نوشت
و من آنجا به نهایت بنویسم آری...آری ..
و در ان لحظه که در پنجه ی آغوش من آرام شود
قامتِ بوسه ی خود را
به نماز لب او بسپارم
و بگویم به کمال
مردی از عشق برایش به زمین می خورد امشب
و سحرگاه زفاف
در طلوعی که در آن سویِ شبِ پنجره پیداست ...حقیقت دارد...
آری این عشق حقیقت دارد...
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
کسی از عشق نگوید که خودش عاشق نیست
درود
بسیارزیبا بود
ومارایادسهراب انداخت